دختر تنبلی به نام زری

راوی: ملوک زارع پور

در روزگاران قدیم در شهری جوانی به نام حیدر با یک دختر تنبل به نام زری ازدواج نمود، حیدر نمی دانست زری یک یکدونه هیچ کاری بلد نیست، بجز آرایش کردن. زری به خانه شوهر رفت. در دوران قدیم فقط کار جوانها کشاورزی بود. حیدر برای اربابش کشاورزی می کرد تا خرج خانه را بیاورد، ولی هر وقت از سر کار بر می گشت می دید همسرش آرایش نموده و کارهای خانه را انجام نداده است با اینکه زری عطر و گلاب به بدنش می زد. شوهرش که وارد خانه می شد می گفت: چقدر بوی بد می آیدو خلاصه همیشه در این خانه جنگ و دعوا بود. زری تنبل به جادو و جنبل دست زد، ولی کاری از پیش نبرد.زری همیشه غصه می خورد که چرا شوهرش او را دوست ندارد. مدتی گذشت تا اینکه پیرزنی به خانه زری آمد، زری ماجرای زندگی خود را برای پیرزن تعریف کرد. پیرزن گفت:به شرطی که من مشکل تو را حل کنم و تو را پیش شوهرت عزیز کنم. پیرزن یک چرخ نخ ریسی برای زری آورد و نخ ریسی را به زری یاد داد و گفت: نمی خواهد زیاد کار کنی. فقط صبح که شوهرت از خانه بیرون می رود کارهای خانه را انجام بده و برایش غذا درست کن و قبل از آمدنش پشت چرخ نخ ریسی بنشین و کار کن و دیگر وقت خود را صرف آرایش نمودن نکن. زری دستورات پیرزن را انجام داد تا اینکه حیدر از سرکار آمد تا چشمش به زنش افتاد که دارد کار می کند گفت: به به، چه بوی خوشی می آید، به نظرم همه خانه بوی عطر و گلاب می دهد. زری فهمید که باید کارهای خانه را انجام دهد و برای زندگیش کار کند تا عزیز و عزیزتر شود. از این به بعد به زری، زن زرنگ می گفتند زیرا هم کارهای خانه را انجام می داد و هم کار می کرد.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

راهپیمایی مردم بافق در حمایت از پاسخ مقتدرانه سپاه و تحقق وعده صادق

به گزارش هفته نامه افق کویر به نقل