پول فروش موتورم را می خواهم

به گزارش هفته نامه افق کویر، شهادت از برترین واژه های فرهنگ اسلامی و از مقدّس ترین مفاهیم معارف الهی است. شهادت اوج کمال انسان است، آنگاه که انسان تمام هستی خود را یکجا نثار معبود می‌کند و قطرة وجودش به دریای بیکران هستی مطلق می پیوندد. در این شماره از هفته نامه خبرنگار ما؛ به سراغ خانواده شهید والا مقام” مسعود کریمی ” رفته و با مادر وی گفتگویی انجام داده است. که در ادامه می‌خوانید:
افق کویر: لطفاً خودتان را برای خوانندگان معرفی بفرمایید؟
” فاطمه کماندار” هستم. دارای ۹ فرزند؛ “مسعود کریمی ” متولد سال ۱۳۴۹ و اولین فرزند خانواده بود. من غم بزرگی را سپری نموده ام، هر چند که مسعود هنوز زنده است.
افق کویر: از شهادت فرزندتان بگوید؟
ساعت ۵/۳ عصر۲۱ خرداد ماه وارد عملیات شده ومقارن باظهر همان روز براثر ترکش های خمپاره مجروح شده که به پشت جبهه اعزام وبر اثر خون ریزی زیاد وتشنگی در بیمارستان گلستان اهواز در۲۳ خرداد ماه سال ۱۳۶۷ به آرزوی دیرین خود شهادت در راه خدانائل گردید.
افق کویر: چگونه به جبهه اعزام شد؟
یک روز صبح “مسعود” که از مدرسه به خانه آمد گفت: مادر من می خواهم به جبهه بروم دین اسلام در خطر است. من و پدرش به او گفتیم تو هنوز سنی نداری و دایی تو نیز مفقود الاثر است. اما او گفت: من وظیفه خود می دانم جبهه به وجود سربازانی مثل ما نیاز دارد. و من باید به جبهه بروم. چند ماه از رفتن مسعود به جبهه می گذشت و ما از او خبری نداشتیم. در شلمچه با برخورد ترکش او را به بیمارستان اهواز اعزام شده بود. که در بیمارستان پسرم به شهادت می رسد. بیمارستان کسی نمی دانست این شهید برای کدام شهر است یکی از پرستار ها در جیب او یک شماره تلفن پیدا می کند و با خانه پدر بزرگش تماس گرفته می شود و خبر تیر خوردن او را می دهند.

زمانی که خبر تیر خوردن مسعود را فهمیدیم پدر و دایی او به سپاه رفتند که چگونه به بیمارستان اهواز بروند و از وضعیت مسعود با خبر شوند. در سپاه به آنها می گویند نیازی نیست به اهواز رفت او شهید شده است و مسعود را دارند میاورن. ۳۴ سال است که پسرم شهید شده و دیگر در کنار ما نیست.

افق کویر: خصوصیات اخلاقی ” مسعود” شرح دهید؟
در سن ۶ سالگی واردمدرسه شد. و دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. مسعود درسن۱۰سالگی با مسائل مذهبی آشنا شد، واعمال تکالیف دینی خود را مثل: نمازوروزه را انجام می داد. درهمان ایام با کتاب های مذهبی آشنا شد. درسال ۱۳۶۰ وارد مدرسه راهنمایی شد. این دوران نیز موفق بود.
افق کویر: آیا فرزندتان به خواب شما آمده است؟
بله، پسرم یک موتور داشت که در کنار خانه گذاشته بود پدرش کنار موتور مسعود می رفت. شروع به گریه و یاد خاطرات او می کرد. برادران او نیز موتور را فروختند. من همان شب خواب دیدم که مسعود گفت: مادر موتور مرا فروخته اید. با گریه گفتم بله مادر گفت: پس پول موتور مرا بدهید از خواب که بیدار شدم خواب را برای پدرش گفتم و او نیز همه پول موتور را برای او خیرات کرد.
افق کویر: سخن پایانی
بیشتر به خانواده های شهدا رسیدگی کنند و نگذارند خون شهیدان پایمال شود.

حدیثه امیریان|

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

شب بافق با استاندار یزد

 به گزارش هفته نامه افق کویر، مهران فاطمی