خشمی که کنترل نشد

داستان واقعی
این هفته موضوع خشم را برای خواننده گان محترم انتخاب نمودم. خشم و عصبانیت از جمله احساساتی است که در انسان بروز می‌کند که باید با هر روش و تکنیکی می‌شود آن را فراگرفت و کنترل کرد به‌عبارتی باید سعی شود روش‌های کنترل خشم را یاد گرفت و اگر افراد نتوانند خشم خود را کنترل کنند و نخواهند یاد بگیرند که خشم خود را کنترل کنند اغلب اوقات این خشم می‌تواند به دیگران آسیب های جدی وارد نماید.
و البته پرونده‌های زیادی در دادگاه وجود دارد که براساس عدم کنترل خشم و ابراز آن چه از نظر فیزیکی و چه از نظر کلامی تشکیل شده‌است لازم به ذکر است که به‌جای سرکوب خشم باید آن را مهار و به کنترل خود درآورد در میان تمامی احساساتی که بشر با آن سروکار دارد از قبیل شادی غمگینی، اضطراب و کینه و… هیچ احساسی به اندازه خشم نیاز به بازاندیشی جدی نیست .خشم هر روز با ما همراه است در روابط شخصیمان در محل کار ، در خیابان‌ها و کوچه‌ها و سفرهایی که داریم در مدارس و خانه و روابط سیاسی و اجتماعی. خشم هم فراگیر است و هم زهراگین. اگر دقیق‌تر درباره خشم بیندیشیم درمی‌یابیم که تا چه اندازه احمقانه است که اجازه دهیم خشم محور زندگی مان باشد.
پرونده خشمی که کنترل نشد
شب بود و ستاره ها نظاره گر پیوندی آسمانی بودند پیوندی که انتظار می رفت گره های آن تاروپود آرزوهای دختری را به هم ببافد که تمام دلخوشی هایش در یک خانه خلاصه می شد ، آن هم خانه ی بخت.
خانه ی بختی که با بی مهری در کمال ناباوری گل امید مادری را پرپر کرد که تصور میکرد دخترش عروس خواهرش شده، حصار و مامنی مطمئن یافته و سال های سال آسوده خاطر لباس خوشبختی به تن دارد. دیری نپایید در زمانی که هنوز صدای هلهله ی مادر داماد در گوش ها طنین انداز بود، سایه ی شوم اختلاف روز به روز نور امید دل ها را تیره و تار می کرد.
هنوز چند ماه از زندگی مشترک دختر خاله و پسرخاله نگذشته بود که در خانه ی مادر زن، بین زن و شوهر مشاجره ای در می گیرد شوهر با هدف کتک کاری درحالی که چاقویی در دست داشت در حرکتی نابخردانه همسر خود را به قتل می رساند و این گونه داستان زندگی مشترکشان نانوشته فقط یک لحظه در چنبره ی خشم و عصبانیت به پایان می رسد. پایانی نافرجام که عروس ناکام را که باردار و در انتظار فرزند بود راهی گورستان و داماد را روانه زندان می کند.
برادر نو عروس که تلفنی از ماجرا مطلع شده با شتاب خاص از محل کار در شهرستانی دیگر با عجله به سمت شهرستان خود روانه میشود،اما متاسفانه به دلیل غلبه اضطراب و شتاب زدگی و عدم تمرکز کافی در جاده تصادف و فوت میکند.
با گزارش ضابطین و حضور پزشکی قانونی در صحنه قتل پرونده قضایی با اتهام قتل عمد برای ضارب در دستگاه قضایی تشکیل میگردد پس از تفهیم اتهام قتل عمد به متهم و صدور قرار بازداشت موقت متهم روانه زندان می شود.

هنوز چند ماه از زندگی مشترک دختر خاله و پسرخاله نگذشته بود که در خانه ی مادر زن، بین زن و شوهر مشاجره ای در می گیرد شوهر با هدف کتک کاری درحالی که چاقویی در دست داشت در حرکتی نابخردانه همسر خود را به قتل می رساند و این گونه داستان زندگی مشترکشان نانوشته فقط یک لحظه در چنبره ی خشم و عصبانیت به پایان می رسد. پایانی نافرجام که عروس ناکام را که باردار و در انتظار فرزند بود راهی گورستان و داماد را روانه زندان می کند.
برادر نو عروس که تلفنی از ماجرا مطلع شده با شتاب خاص از محل کار در شهرستانی دیگر با عجله به سمت شهرستان خود روانه میشود،اما متاسفانه به دلیل غلبه اضطراب و شتاب زدگی و عدم تمرکز کافی در جاده تصادف و فوت میکند.
با گزارش ضابطین و حضور پزشکی قانونی در صحنه قتل پرونده قضایی با اتهام قتل عمد برای ضارب در دستگاه قضایی تشکیل میگردد پس از تفهیم اتهام قتل عمد به متهم و صدور قرار بازداشت موقت متهم روانه زندان می شود.

ادعایی خطرناک و بی شرمانه
قاتل برای فرار از مسولیت کیفری و توجیه اقدام نابخردانه خود مبادرت به طرح مسایل واهی میکند تا شاید بتواند از مجازات قانونی رهایی یابد.
در صورتی که از روند پرونده معلوم بود قتل عمدی بوده که در آشپزخانه منزل پدر مقتول با چاقو جلو چشم پدر و مادر و خانواده، نوعروسی از پا در آمده که خود قاتل هم به این عمل نابخردانه اش اقرار نموده و این ادله برای اثبات قتل عمد کفایت می کرد اما برای منحرف نمودن مسیر رسیدگی ، قاتل از افراد پست و نابخرد می آموزد که ادعا کند علت اختلاف و حمله به همسرش به جهت خیانت همسر بوده و وی در کمال بی شرمی ادعا نمود که همسرش دوماهه آبستن و حامل جنین نامشروع بوده و گفت من وقتی به خیانت زنم واقف شده ام کنترل خشم خود را از دست داده وبه قصد کتک کاری و اعتراف نزد پدر و مادرش با اوگلاویز شده ام که بدون قصد کشتن، مرتکب قتل ناخواسته شده ام.
این ادعای خطرناک و عاری از اخلاق اسلامی قضات پرونده را برآن داشت که در صحت وسقم ادعایش تفحص بیشتری به عمل آورند و اینگونه شد که صدور دستور نبش قبر در مسیر رسیدگی به پرونده جدی شد. حکم بر این شد که برای اثبات ادعای قاتل جنازه توسط پزشکی قانونی شکافته و آزمایشات لازم انجام پذیرد.
دوماه از قتل می گذرد
برای شکافتن قبر زمان کمی نیست. چقدر سخت است برای خانواده ای به ویژه مادر که در کمال ناباوری دختر کم سن وسالش توسط پسر خواهر خودش جلو چشمانش کشته شود وبعد در کمال مظلومیت دخترش، بفهمد که وی حامله بوده است. حالا بعد از گذشت دو ماه این داغ باید تازه تر شود، قبر باید شکافته شود این قبر دختر است شکافته میشود یا قلب مادر ویا فرق پدر و یا اینکه آبروی یک خانواده ؟؟؟
قبر با صدور دستور قضائی و با حضور نماینده دادستان و پزشکی قانونی و سایر مامورین و مقامات شکافته شد ، جنازه ای که انگار دیروز دفن شده ، خیلی جالب بود. در روایت ها داریم که مومنین واقعی بدن خاکیشان هم در میان گور سالم میماند و خاک به امانتش که مومن یا مومنه ای به آن سپرده شده خیانت نمی کند و گویی این رخداد صحه ای بود بر این حدیث قدسی و امانت در دل خاک سالم مانده بود هر چند که نگاه پست نگر بعضی از زندگان دل مرده در صدد آن است که بر این سلامت خدشه وارد نماید اما واقعیتهای این چنینی موید و گواه روایت های موجود است .
نتیجه آزمایش ژنتیک واصل می شود نتیجه آن کذب بودن ادعای قاتل را اثبات نمود . جنین از پدری که قاتل همسرش بود و باز هم روسیاهی دیگری برای آنانی که از خدا ترس ندارند رقم خورد.
پدر مقتول وقتی جریان اجرای دستور قضایی را در نبش قبر تعریف می کرد اشک از چشمانش جاری می شد می گفت روز قبل از نبش مامور انتظامی می گفتن قطعا جنازه تا حالا متعفن شده حتما گلاب و مواد خوشبو کننده زیاد تهیه کن که بوی جنازه کسی را آزار ندهد اما وقتی جنازه خارج شد انگار دیروز جنازه را به خاک سپردیم و هیچ بوی تعفنی احساس نشد همه تعجب کردن که چطور این امر امکانپذیر است. پدرمقتول یکی از زحمتکشان شرکت دولتی بود فردی ساده و صمیمی که از این مصیبت کمرش خم شده بود و گرد پیری زود رس بر صورتش نشسته و یک غم خلاصه شده در نگاهش همیشه هویدا بود.
از دست دادن دو نهال زندگی کمتر از سه ماه که اشاره کردیم برادر متوفی با خبردارشدن فوت متوفی در هنگام عزیمت به شهرستان محل سکونت در سانحه تصادف فوت می شود و خانواده مظلوم از دو جهت شدیدا داغدار و این یعنی شعله ور تر شدن آتش کینه در دل مادر جگر سوخته ای که فکر میکرد دخترش خوشبخت شده که عروس خواهرش شده. به هر حال حضور برخی افراد که نادانسته قاتل را خائنانه و ناجوانمردانه راهنمایی کردن موجب می شود که نه تنها عفو و بخشش که از آموزه های دینی ما مسلمانان هست فاصله بگیرد بلکه کینه و حس انتقام گیری و قصاص جایگزین آن شود .
اصرار به قصاص
اصرار خانواده مقتول بر این است که حتما قصاص انجام شود و تلاش نوع دوستان بر این بود که از داغدار شدن خانواده ای دیگر ممانعت بعمل آید . پرونده مسیر قانونی را طی میکند و حکم قصاص با تایید دیوان عالی لازم الاجرا میگردد. تکاپوی خانواده قاتل برای رهایی بیشتر میشود واصرار خانواده مقتول هم به تناسب برای اجرای حکم قصاص بیشتر و بیشتر می شود.
حکم قصاص باید اجرا شود زمان اندکی برای اجرای حکم مانده ، از طرفی دل خانواده ای لرزان از این حکم و از طرفی خانواده ای منتظر به اجرای حکم و عد ه ای هم در فکر نهادینه کردن فرهنگ عفو و گذشت در جامعه اسلامی هستند که از آموزه های دینی ماست ، تلاش گسترده ای به عمل آمد رایزنی های فراوانی از شیو ه های مختلف انجام شد تلاشها بی تاثیر هم نبود مقداری بارقه امید در دلها انداخته شد و این گمان می رفت که کار ساز باشد و پدر مقتول چنین قول دادند که در روز اجرای حکم اعلام نظر میکند ، بالاخره روز اجرای حکم فرارسید و چوبه دار مهیا شد و همه منتظر ماندند تا شاید تلاش دیگری و التماس دیگری کارساز شود و چنین هم شد در حین انداختن طناب به گردن قاتلی که سالها در زندان به عنوان یک هنرمند همکاری خوبی با عوامل زندان داشت و واقعا نشان میداد که سخت از کرده خود پشیمان و نادم است پدر مقتول در کمال ناباوری از حق خود گذشت و اعلام عفو نمود ولی مادر مقتول هنوز اصرار و پافشاری میکرد و این یعنی روند اجرای حکم باید به تاخیر بیافتد و طبق قانون سهم دیه باید به خانواده مقتول پرداخت شود و مادر مقتول گریه کنان می گوید طلاهایم را می فروشم و سهم دیه را پرداخت می کنم تا قصاص اجرا شود به هر شکل این بار حکم قصاص اجرا نشد ، اوایل صبح در زندان مرکزی ولوله ای بود عده ای آمده بودند تا جنازه اعدامیشان را تحویل بگیرند و عده ای هم آمده بودند شاید با دیدن اعدام قاتل عزیزشون ، مقداری خود رو تسلی بدهند، پدر مقتول از حق خود گذشت و اما مادر مقتول که همان خاله قاتل محسوب می شد بر اجرای حکم اصرار داشت
پیرمردی که خیلی زجر می کشید
در این بین پیر مردی بیشتر از همه زجر می کشید نمی دانست بین دو دخترش کدام یکی را دلداری دهد . دختری را نوازش کند و به آرامش دعوت کند که دو فرزند جوانش را از دست داده دختری نوعروس و پسری رشید را یا اینکه دختر دیگرش را دلداری دهد که بزودی پسر جوانش را باید برروی چوبه دار ببیند ، به هرحال هرچه بود لحظه های درد آوری بود چرا یک لحظه غفلت ، عدم کنترل خشم ، و این خشم و عدم کنترل آن کار را بجایی بکشاند که این همه عواقبش تلخ باشد .
به هر شکل آن روز قصاص اجرا نشد و پرونده در مسیر قانونی خود پیش می رفت و فرصت برای تلاشها اندک بود اما هرکس به وسع خویش در صدد رضایت گرفتن از مادر مقتول بودند وهرچه پیش میرفت سماجت طرفین بیشتر می شد یکی پافشاری برای عفو دیگری برای اجرای حکم قصاص .
آن روز قصاص قاتل به دلیل عفو پدر و لزوم پرداخت دیه به خانواده قاتل از طرف مادر که خواهان قصاص خواهر زاده و به عبارت بهتر قاتل دختر اولیا دم اجرا نشد وی که از دست شوهرش به خاطر عفو شدیدا دلخور و عصبانی بود گفت طلاهایی را که دارد به زودی خواهد فروخت و با پرداخت سهم دیه قصاص را اجرا خواهد کرد سماجت برای قصاص امید برای عفو و بخشش نگذاشت هر چند که اقدام قاتل و متعاقب آن تهمت سنگین به مقتول دل انسان را برای رضایت قانع نمی کرد .
اختلاف شدید بین این پدر و مادر هم روند پرونده را با مسائل بغرنج تری مواجه میکرد . خانواده ای ساده که دختر نوعروسشان در مقابل چشمانشان به قتل رسیده و پس از آن پسر جوان و رشید خانواده که در پی شنیدن این خبر و مراجعت بر اثر تصادف غم این خانواده را دو چندان کرده بود و هم اکنون اختلاف شدید والدین بر سر بخشیدن یا نبخشیدن بالا گرفته مرد به بخشش و عفو معتقد است و زن بی هیچ اعتقادی به بخشش بر قصاص پافشاری دارد خلاصه این اختلافات دلیل نشد که از تلاش برای نجات یک انسان نادم از مرگ حتمی فرو گذار شوند.
پول برای قصاص واریز شد
اگرچه مابقی پول تامین و واریز به حساب گردید ولی باز امید وجود داشت که حکم اجرا نشود از زمان قتل قریب به نه سال سپری شده بود اما داغ مادر تازه بود می گفت انگار دیروز بود که این اتفاق افتاد . بر اثر التماسهایی که به مادر مقتول می شد وی قول داد که در اجرای حکم ، بخشش را اعلام کند و عده ای خرسند و خوشحال از این قول که حکم اجرا نشود ، روز اجرای حکم همه چون دفعه قبل در محل حضور یافتند و مادر مقتول هم قول داده بود که عفو را اعلام می کند و بر این اساس تمهیدات اجرای حکم مهیا گردید و وقتی طناب دار بر گردن قاتل انداخته شد و منتظر اجرای حکم بودند ، نفسها در سینه حبس شده بود . گویی صدای قلب بغل دستی به صراحت شنیده می شد ، فرجام چه خواهد شد قلب یکی به شادمانی می تپید که عفو اعلام شود و چه ولوله ای برپا می شود و یا آنکه حکم اجرا می شود و تصمیم بر انتخاب کدام یک خواهد بود این چهار پایه تابوت مرگ خواهر زاده خواهد شد یا کابین حیات دوباره اش .
مادر مقتول با آرامش حرکت کرد و بسوی شخصی رفت که سالها پیش مرده بود و یک جسم متحرک را به انتظار مرگ واقعی همراهی میکرد و سو سوی امیدی هم داشت که مرگش شاید به تعویق بیافتد . حرکت مادر با متانتش اندکی شادمانی به اطرافیان بخشید کنار چوبه دار رفت و در حالی که همه منتظر بودند که دست برده و طناب را از گردن خواهر زاده اش درآورد ، دستها هیچ حرکتی نکرد و آنچه که حرکت کرد لگدی بود که محکم به چهار پایه زده شد . حیاتی دیگر ساقط شد به فکر فرو رفتم ….
که اگر قاتل بر نفس و خشم خویش حاکم بود و اگر اندکی خشم خود را کنترل می کرد با فرزندی که الان هشت ساله بود نه در قبر مادر و با همسری که با مظلومیت به قتل رسید می توانستن زندگی خوبی داشته باشد . چهار نفر در خاک آرامیدن تا به ما یاد آور شوند دوری از خدا ، نداشتن صبر ، پایین بودن آستانه تحمل، ضعف در کنترل احساسات ، خشم و کینه چقدر میتواند مخرب باشد اگر همه اینها به موقع کنترل میشد نه نو عروسی سر سفره پدر خونین مال میشد و نه جوانی بر اثر استرس و سرعت و عصبانیت قربانی تصادف می شد و نه دو خواهر برای همیشه با کینه و کدورت به همدیگر نگاه میکردند و نه دامادی بی صبر پای چوبه دار میرفت…..

داستان یک پرونده قضایی با اندکی
دخل و تصرف

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

مسابقات فوتسال جام رمضان

 به گزارش هفته نامه افق کویر، مسابقات جام