معلم

در گلستان کرامت چون نشستم بامعلم عهدوپیمانی که بستم
در بهار علم و دریای پژوهش چون نهالی و درختی با تو هستم
از تو آموختم مهارت های لازم تار و پود جهل و نادانی گسستم
لحظه های زندگی را کرده شیرین
داده ای از جام می جامی به دستم
با نوای دلنشینت ای معلم
از هجوم فتنه ها آهسته رَستم
بوده ای الگو بر این کاروتلاشم
گرنبودی ناتوانی زار و خسته ام
مهرتو آرام جان خیل عشاق
من حصار جهل و نادانی شکستم
چون نشانم داده ای راه سعادت
یاد تو در سینه ام تا زنده هستم
از تو کی خواهم که باشی نور راهم
بنده ام، من بنده ی یزدان پرستم
چون گل و پروانه می گردم به دورت
شمع گوید من زجامت مست مستم
اکرم امیدی_روشندل

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

در اوج ناامیدی پیروز مسابقه شدم

 به گزارش هفته نامه افق کویر:خبرنگار ما در