ریگهای داغ زیر پایمان می لرزید درست مثل دلهایمان که هر چه می گذشت در آن صحرای خشک و سوزان از اضطراب می لرزید شدت آفتاب عطش را دو چندان می کرد آب سهمیه بندی هم تمام شده بود. سقای باغیرت تاب و توان شنیدن العطش کودکان را نداشت. علی وار به سوی فرات رفت تا جرعه ای آب برساند اما ما باید یتیم عمویی چون عباس (ع) می شدیم وقتی پدرم با دست بر کمر گرفته شده آمد دیگر همگی از عمو فقط عمو می خواستیم و اینگونه بود که ما را با غم فراقش سیراب تنهایی ها کرد. اما شدت آفتاب گرم و سوزان صحرای کربلا نتوانسته بود اثری بر گرمی خورشید وجود آقا امام حسین (ع) داشته باشد. تلألوئی که تابش آن چنان عشقی را در قلوب یاران و اصحاب باوفایش افکنده بود که آرزوی شهادت در راه امامت و ولایت و وصل معبود از خود بی خودشان کرده بود.عطش، خستگی، گرسنگی، کسالت به کلماتی ناآشنا برای اصحای مبدل شده بود و جمعیت عظیم آحاد دشمن بر استواری و صلابت آنها خدشه ای وارد نمی کرد.
قوت و اقتدار ما وضعف دشمن تا حدی بود که حتی برادرم علی اصغر شش ماهه هم با گریه و بی قراری خود در میان بنی هاشم اعلام حضور می کرد و به ندای « هَل من ناصر ینصرنی» پدر لبیک می گفت قاسم بن الحسن پسر عمویم گریان و دلشکسته از مادر سراغ نامه پدرش را می گرفت تا اذن میدان بگیرد. علی اکبر(ع) که تمثال واقعی جد بزرگوارمان حضرت رسول (ص) بود چنان در پیش چشم پدر خودنمایی می کرد و با نگاهش از پدر شهادت را طلب می کرد که شاید شمشیر دشمن آن چنان زخمی بر جان و دل پدر عزیزم نمی زد.حبیب ابن مظاهر آن پیرمرد محاسن سفید چنان رقص معنوی و نشاط آوری می کرد و با افتخار تمام می گفت: اگر هزار بار خدا به من جان بدهد باز هم جان بر کف در راه امام حسین (ع) شهادت را پیشه می کنم. اصحاب که حج خود را ناتمام گذارده و به کربلا آمده بودند یکی پس از دیگری به پرورش روح پرداخته و به امید اینکه در لحظه آخر امام و ولی خود را زیارت کنند و در ملکوت اعلی به طواف معبود نائل آیند آنان نیز با غرور هر چه بیشتر به میدان رزم می رفتند. در این میان حضرت زینب (س) عمه ی عزیزمان تنها حامی و یاور و تسلی دهنده زنان و کودکان که اکثر آنان یتیم شده بودند با صبر و بردباری با ندای ( وای علیا وا فاطمتا و ذکران ا… مع الصابرین فبشر الصابرین) همانند کوهی استوار از ما حمایت می کرد.امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) که از دوران طفولیت با نامهربانی ها و دو رنگیهای اعراب آشنا بودند پیش بینی هر جسارتی را می کردند و پدرم که در مقابل هر مصیبت و داغی سر تعظیم فرود آورده بودند و خود و خانواده خود را در کف اخلاص قرار داده بود تن به ذلت نداد و همچون پدر بزرگوارش رضایت خدا را در نظر گرفت و بالاخره آنچه نباید می شد اتفاق افتاد و کوفیان که با هزاران نامه از امام خود دعوت کرده بودند وی را در گودال بی معرفتی و بی حیایی قتلگاه محاصره کردند و با جسارت هر چه بیشتر در پیش چشم اهل بیتش سر از بدنش جدا کردند. بدنی که سراپای آن بوسه گاه پیامبر(ص) بود و زمین و آسمان را داغدار بهترین و پاکترین انسانها کردند. جهل و نادانی تا چه حد بود که آنانی که سلاحی نداشتند با پرتاب سنگ به طرف حسین می خواستند خود را در این امر به اصطلاح خیر و خداپسندانه شریک کنند.حال می فهمیدم چرا پدر در شب گذشته در بیابان به کندن خارها و پر کردن گودالها مشغول بود اگر در مدینه جدم رسول ا… درب خانه وحی را آتش نمی زدنند اینجا خیمه ها نمی سوخت اگر سیلی به صورت جده ی غریبم حضرت زهرا (س) نمی زدنند اینجا رقیه سه ساله اولین سیلی را نمی خورد.آری سرها بر نیزه ها برآمد و عمه سپر تازیانه های دشمن می شد تا ما کتک نخوریم او هم باید عزاداری می کرد و هم یتیم داری! گویا تازه مصیت ها شروع می شد اسارت مزد چند ساله پدرم و اجدادش بود کوفی هزار رنگ همانهایی که عمه برای آنها زمانی قرآن تفسیر می کرد به او سنگ می زدنند و سرزنشش می کردند اما بنابر گفته برادرم وامامم حضرت زین العابدین هیچ کجا مانند شامیان بی وفا نبود همانجا که ما را به محله ی مسلمانان می بردند می گفتند:اینان خارجی اند وبه ما جسارت می کردند به محله ی یهودیان می بردند ومی گفتند اینان فرزندان علی (ع) هستند بازهم ماباید متحمل کینه هایشان می شدیم همان شامی که چوب به لب دندان رأس مبارک پدرم خورد اما اگر شجاعت ودلاوری و خطبه های حق طلبانه حضرت زینب نبود به راستی خون نابحق ریخته امام حسین (ع) ویارانش پایمال می شد و واقعه کربلا خاتمه می یافت این ولایت پذیری و امام شناسی حضرت زینب(س) و درایت امام زین العابدین(ع) بود که حافظ دین ورسالت بود .
حال حق است که بعد از گذشت ۱۳۷۴ سال از واقعه کربلا یاد ونام امام حسین(ع) چنین جهانی شده و مسلمانان حتی غیره قریب بردوماه از سال را سیاه می پوشند و برعزای حسین(ع) می نشینند.به راستی این است پاداش کسی هست که برای رضای خداکار می کند و چنین عزت وبزرگی مستحق اوست اماآیا وظیفه شما در قبال امامت مختص عزاداری برای اهل بیت است آیا شما نیز امام وحی وحاضری چون مهدی صاحب الزمان(عج) که چهاردهمین معصوم وفرزند همین حسین (ع) که عزادارش هستید نیست؟ آیا هیچ تلاش برای رضایت خاطر امام خود کردیدآیا با شمشیرگناه او را آزرده خاطر نکردید؟آیا همچون کوفیان شمشیر را از روبستید؟آیا زنان شما همچون زینب(س) وزنان اهل بیت امام حسین(ع) در هر صورت وشرایط حفظ دین وعفت وحیاکردند؟فرزندان وجوانان عزادار شما آیا برجوانان بنی هاشم اقتداکردند؟یا فقط عزادار چند روزه آقا هستند؟آیا ازقمر بنی هاشم فقط عمودآهنین وجانبازی به ما رسیده است؟ آیا نماز اول وقت، شب زنده داریش ولایت پذیری؛کرامتش رابطه عرفانیش با حضرت دوست بیان نشده؟آیا به خود اجازه داد به امام حسین خطاب برادری کندآیا آقا را ولی و بزرگ خود در تمام امور نمی دانست؟آیا از حضرت علی(ع) منقول نیست که می فرمایند:شیعه یعنی اگر امام بگوید نصف یک سیب حلال و نصف دیگر حرام است شیعه با ایمان کامل قبول کند وبدان عمل کند براستیکه قاتلان امام حسین(ع) از جمله نماز خوانان و قاریان قرآن بودند مگر نشنیده اید که مسلمانان بودند که امام خود را کشتند آیا مسیحیان برشما چه فکرمی کنند که امام ولی وسرپرست خود را با شمشیرتان واعمال ناپسند می کشید کوفیان با شمشیر وشما حسین زمان خود را با وابستگی های دنیوی وتمایلات نفسانی می آزارید براستی حسین زمان شما از شما چه می خواهد؟ اگر شما را ببیند چه درخواستی از شما دارد؟ادامه دارد….
(سیدمحمد فخری بافقی)
صدای افق
افق کویر، باعرض سلام و خسته نباشید خدمت