صفای لطف و کرمت
می خوام بیام به حرمت
می خوام بیام به دیدن
گلدسته های حرمت
نگو لیاقت ندارم
اینو خودم خوب می دونم
عمریه توی هیئتات
منتظر تلنگرم
خودم اینو خوب می دونم
آقا که غرق گناهم
به خاطر نوکرات
یه بار بیا بده تو راهم
یعنی میشه بیای بگی
ای بی وفا بیا حرم
قول به جون مادرت
ساقی بشم تو حرمت
قول به جون مادرم
تو بمون و این بار نشکنم
با این که رو سیاه بودم
عمری غرق گناه بودم
ممنون لیاقتم دادی
خادم چایی ریز هیئتت باشم
نذاشتی بین آدما
خوار بشم و ذلیل بشم
نذاشتی مثل خیلیا
اصلاً فراموشت بشم
خیلی زیاد و بدجو
تشنه ی کربلات شدم
ببین دارم پیر میشم
از زندگیم سیر میشم
حالا دیگه وقتش نیست
شش گوشتو ببینم
یعنی میشه شاهی کنی
روزی منو راهی کنی
یعنی میشه راهم بدی
به زندگیم جلا بدی
یعنی میشه “فرید” بیاد
نذری بده اونجا برات
یعنی میشه یه روز بیاد
بیاد بین سینه زنات
یعنی میشه با دستاش
محکم بزنه به سینه هاش
بلند بلند گریه کنه
خالی بشن عقده هاش
نمی دونم که چی شد
یهو شدی هستیم
تا به خودم اومدم
دیدم یه هیئتیم
حالا که عاشقت شدم
تو هیئتات پیر شدم
عمری سیاه پوشت بودم
نمی خوای بگی بیا حرم
آقا اصلاً ولش کن
حرم به ما نیومده
یه عرض دیگه داشتم
شاید این قسمتم باشه
میشه توی مجلسات
یا زیر پرچم و اون علمات
جون بدم و بمیرم
بشم فرش سینه زنات
اصلاً نمیشه باورم
منم دارم اشک میریزم
با این وضع خرابم
نکنه دارم خواب می بینم
نمی دونم که چی شد
شدم شاعر چشمات
خودم اینو خوب می دونم
خواستی بگم شعر و برات
کلی آقا صفا دادی
چه جور بگم نمی دونم
شاید به اذن مادر
به اذن مولامون حیدر
به این دو تا چشم تر
برات کربلامو اینجا دادی
فرید حاجی حسنی
صدای افق
افق کویر، باعرض سلام و خسته نباشید خدمت