عشق یعنی تفاهم کامل بین دو جنس متفاوت. عشق دردی است که یا با آن می سازی یا با او می سوزی. ما برای نفرت و کینه از هم به دنیا نیامده ایم، برای عشق زاییده شده ایم. مرده بودم زنده شدم، گریه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم. زن همیشه عواطف مرد را احساس می کند، از این رو وقتی مرد به زن اظهار عشق می کند، چیز تازه ای و گفتار نو به او نگفته است. پیوند عشق حقیقی، حتی با مرگ هم گسیخته نمی شودچه رسد با دوری. او را درد بی درمان نامیده اند. عشق برای مرد و زن همچنان رمانی است که نویسنده اش مرد و قهرمانش زن می باشد. زیستن بدون عشق، زیستن در تاریکی مطلق است. عشق تحمیلی به معشوق ظلم است و دشمنی، هنگامیکه دو عاشق به هم می رسند از گرانبهاترین لحظات زندگی است. و آنکه دم می زند و مدام بر زبان می آورد عشق نیست، نسیمی گذراست. تنها جنس لطیف است که حقیقت عشق را می شناسد. عشقی که یکطرفه باشد، صاحبدلان در دل نگاه میدارند و خودپرستان مایه ی آزار معشوق قرار میدهند. عشقی را که عقل بپسندد بهشت است و آنرا که نپسندد جهنم. بعضی ها عقیده دارند آنکه عشق می کارد، اشک درو می کند و شکنجه و عذاب میداند. یک عاقل ممکن است سالهای سال بیندیشد ولی به قدر آنچه عشق در یک روز می آموزد کسب نکند. بعضی هم خوش انصافان وسیله ای می دانند که دردسرهای کوچک را به دردسرهای بزرگ تر تبدیل می کند. پاره ای در یادگار و خاطرات و پاره ی دیگر در شعله و التهاب سوز والم و نظریات متفاوت است و استنباط و برداشت از این کلمه تشبه می کنند به موج دریا که لحظه ای است و امکان محو و ناپدیدی نیست و نابودی دارد. بعضی ها جاودانی مقدس و افرادی هم بازیچه زندگی، گفتگوی همه همچنان در داد و ستد قیمت هرچیزی را می توان معلوم کرد و ارزش و بهای عشق و محبت را نمی توان محک زد و قیمت گذاشت. طی مراحلی در زندگی و در لوح قضا و قدر ثبت و عشق و وفای حقیقی بهره مند گشتن و اگراز روی انسانیت باشد پایدار و لایتغیر بود و منشا حسن در ظاهر و باطن در تاج زندگانی و سعادت جاودانی و تقویت حضور در تشدید آن بالاخره از بدو خلقت آدم و حوا به فراخور عقل و بینش مرد و زن نسبت به همدیگر آنچه می باید و می شاید بروز داده و تاریخ در قبله آمال معجزه اولیه و به خاتمه آن نمی اندیشند و تجزیه و تحلیل عشق یا درک معانی از آن افتخاری بس شیرین معماری عالم نظاره گر است و لذت آن طعم شیرین در دهان هرکس چکانده شود تلخی احساس نمی کند و اگر بیماری هم باشد همه به نوبت مبتلا می گردند. عاشق شیفته هرگز عشق را رها نمی کند و از هوش و استعداد و قدرت خود ناامید نمی گردد. چون عشقی پیدا کرده و همیشه نمایان است و چون روز می درخشد و عشق واقعی را نمی توان پنهان یا کتمان کرد. عشق زمان و مکان و سن و موقعیت را نمی شناسد و تنها بسته به تقدیر است.
مجید شمس لاری