سرنوشت سیاه راضیه ۱۸ ساله / مرد غریبه دست بر نمی داشت !
شوک آنلاین: مادرم بعد از فوت پدرم ۳۶۰ درجه تغییر کرد، تا زمانی که پدرم زنده بود مادرم برای خودش کسی بود و همسایه ها روی سر او قسم می خوردند اما چرخ روزگار پدرم را از ما گرفت و من با مادرم تنها شدیم البته یک برادر هم داشتم که ازدواج کرد و در شهر دیگری زندگی می کرد.
راضیه در حالی که اشک بر پهنه صورتش جاری شده است سری به تاسف تکان می دهد و می گوید: تمام زندگی ام بعد از یک سال از فوت پدر در لجن زار فرو رفت و این بلاها را مادرم به سرم آورد. روزهای سیاه و تاریک گذشت تا این که مادرم بر اثر مصرف زیاد همین مواد از دنیا رفت و من تنهای تنها شدم. در این اوضاع برادرم که از وضع من و مادرم با خبر بود می گفت که شما برای پدر و من آبرویی نگذاشته اید تا من به بیرجند بیایم. نه راه پس داشتم و نه راه پیش، باید به هر شکل ممکن خرج موادم را تامین می کردم بنابراین دست به هر کاری می زدم، البته بارها به زندان افتادم اما باز هم برایم درس عبرت نشد.
روزهای زندگی ام در تاریکی اعتیاد می گذشت تا این یکی از همسایه های محله سابق خانه پدری ام مرا در گوشه ای از این شهر دید و با همت شوهرش دست مرا گرفت و موضوع را به برادرم گفت و همه این ها دست به دست هم دادند تا به هر شکل ممکن مرا از اعتیاد نجات دهند و حالا که در کمپ هستم ۳۳ روز از ترک اعتیادم می گذرد و می خواهم هر چه سریع تر از شر دنیای سیاه مواد مخدر خلاص شوم و همراه برادرم به شهری که او سکونت دارد بروم و زندگی تازه ای را شروع کنم.