در آبادی «معدن آباد»فشار آب کم شده است. مردم هم کلافه شده اند؛ «آمیرزا» که صاحب چند راس گاو و گوسفند و شتر هست، می نالید از این که آب در روز قطع می شود و شب ها هم فشار آن کم هست! «مشهدی حسن» هم که نالان بود؛ از این که شهر را رها کرده تا در معدن آباد روزگار خود را بگذارند، افسوس می خورد و می گفت: چرا کدخدا به فکر آب خوردن مردم نیست! نه این که ما مالیات و عوارض به کدخدا می دهیم پس چرا حواسش نیست! شاگرد قهوه چی آبادی هم کلافه از این که آب نیست تا استکان و نعلبکی ها را بشوید، گفت: یادم می آید پدر بزرگ من می گفت: مقنیان ده برای تامین آب مردم، صبح خروس خوان، بسم ا… گویان وارد قنات می شدند و تا غروب کار می کردند تا جلوی آب صاف بشود و آب بیشتری بیاید. الان برای حفر یک قنات احتیاج به ده تا مجوز از ادارات داریم؛ آخرش هم بی فایده؛ خلاصه! نبود آب معضلی بود که داشت به جنگ و دعوا منجر می شد؛ آقاتقی هم که ناظر این حرف ها بود، گفت: ای اهل آبادی! تقصیر ما هست که هیچ وقت از رئیس اداره مطالبه گر نبودیم؛ در نتیجه، آنها هم یادشان رفته که ما چه می خواهیم؟!اگر آب نباشد زندگی به کام ما زهر خواهد شد! پس همگی از کدخدا بخواهیم به فکر آب باشد!
رییس پلیس راهور شهرستان بافق بزرگترین معضل شهرستان بافق موتور سوارانی که هنوز به سن قانونی نرسیده اند
به گزارش هفته نامه افق کویر؛ نیاز به