«مولانا کمال الدین وحشی بافقی» از شعرای طراز اول زبان و ادبیات فارسی و از صاحبان «مکتب وقوع» است که در قرن دهم هجری، مصادف با حکومت صفویه می زیست. این شاعر بلند آوازه شهرمان در بافق به دنیا آمد و «پس از کسب مقدمات علوم، راهی یزد و کاشان شد» (۱)
و چون در وطن روی خوشی ندید به یزد مهاجرت کرد و در همانجا بدرود حیات گفت و در «محله سر برج یزد در برابر مزارشاهزاده فاضل برادر امام هشتم (ع)به خاک سپرده شد.» (۲)
درباره زندگی وحشی بافقی بسیار مطالب نوشته شده است و زندگی او مانند دیگر بزرگان زبان و ادبیات فارسی آمیخته با افسانه ها است؛ ولی آنچه که جمیع محققان برآن هستند؛ وحشی شاعری بلند همت و دارای مناعت طبع خاصی بود که اجازه به او نمی داد بر خلاف سایر شعرای زمانه اش که به دربار هند رفتند و یا به اصفهان، پایتخت حکومت صفوی برود، در یزد ماند و همانجا مدح شاه طهماسب(۹۸۴-۹۳۰)، عبدا… خان اعتماد الدوله صدراعظم، نواب محمد ولی سلطان , حکمران کرمان ، میرمیران یزدی و … نمود. این بلند منشی او موجب شد تا اواخرعمرش در انزوا و گوشه گیری سپری شود و پس از مردنش نیز برای سالیان سال «قبرش هم دیوار گلخن حمام» (۳) شده بود؛ گرچه پس از مدتی برای وحشی در خیابان مهدی یزد عمارتی ساخته شد و بوستانی به همین نام برای او در نظر گرفته شد؛ ولی چند سالی است که برخی از فرهنگ دوستان بافق عزم جزم کرده اند تا مقبره وحشی بافقی را به بافق، زادگاه خودش انتقال داده تا در اینجا برای این همشهری خود بزرگداشت گرفته و مقام او را محترم بشمارند. ماجرای قبر وحشی بافقی هم داستانی برای خودش شده است؛ دسته اول، در یزد مخالفت می کنند که نباید این شاعر شهیر به بافق منتقل شود؛چرا که وجود این شاعر خود موجب جذب گردشگر فرهنگی خواهد بود و بالطبع حضور گردشگر خود رونقی به کسب و کار اضافه خواهد کرد.و به قول مصطفی فاطمی، معاون گردشگری وقت اداره کل میراث فرهنگی یزد در سال ۱۳۹۳ و مدیرکل فعلی این اداره؛ که گفته بود«به همین منظور قصد داریم با ارائه طرحی به پژوهشکده باستانشناسی، محل شناسایی شده را مورد کاوش قرار دهیم تا ببینیم بقایایی از پیکر وحشی بافقی هنوز مانده است؟ و در نهایت نیز قصد داریم یادمانی در محل شناسایی شده برپا کنیم.» (۴) دسته دوم، هم بود و نبود این شاعر را در یزد یکی می دانند و برایشان فرق ندارد؛ هر جا که رفت از شمول استان یزد خارج نخواهد شد؛ اما در بافق داستان چیز دیگری است؛ گروه اول، از ادب دوستان بال بال می زنند تا این شاعر همشهری خود را پس از۴۵۱ سال به بافق برگردانند و سینه چاک کرده و بر طبل دلسوزی می زنند که این فرزند برومند بافق را باید به موطن خود بازگرداند و تمامی نهادها و دستگاههای دولتی و غیر دولتی آستین همت بالا زده و به فراخور توان خود ملیت به خرج داده و در جایی مناسب که محلی برای تجمع علاقمندان به دانش و فرهنگ و هنر خواهد شد اسکان داده شو؛ اما گروه دوم، معتقدند، تفاوتی ندارد؛ چرا که ما برای سایر میراث فرهنگی مان در بافق چکار کرده ایم که بخواهیم سرنوشت این شاعر را عوض کنیم و اگر وحشی دوست داشت در بافق زندگی کند و یا به بافق برگردد؛ قطعا وصیتی می کرد و پیکر او را به بافق منتقل می کردند. بر همین اساس؛ این عده عقیده دارند در بافق میراث های وجود دارد که متولیان فرهنگی بیشتر هم و غم خود را بر آباد کردن آنها بگذارند؛ مکان های مانند قاضی میرجعفر(ع)، قلعه کافر،باغ عمارت، ارتقاء کمپ های گردشگری صادق آباد و شن و شادن، و «۲۰۰ اثر تاریخی، فرهنگی و طبیعی در بافق که تاکنون ۶۵ فقره آن به ثبت ملی رسیده است.» (۵)
به هر حال عقیده دارند؛ وحشی بافقی را به یزدی ها در مرکز استان واگذارید که دسترسی آسان تری به اعتبارات دولتی دارند و کمتر حاضر هستند تا بافق از این اعتبارات بهره ایی ببرد.
منابع)
(۱) https://www.beytoote.com
(۲) https://olama-orafa.ir
(۳) http://tarikhirani.ir/fa/new
(۴) همان
(۵) https://www.irna.ir/news
خاک را نتوانستیم برای خودمان نگه داریم
به گزارش هفته نامه افق کویر، مراسم تودیع