در آبادی «معدن آباد» بیا و برویی هست؛ محدودیت بیماری وضع شده است و کاسب کاران و دکان داران به مدت یک ماه می بایست دکان خود را بسته و در خانه بنشینند. همچنین از ساعت شش عصر هیچکس حق ندارد با کجاوه و سوار بر الاغ و اسب از اینور آبادی بدان سوی آبادی رفته و شب را با دوستان و خانواده خود طی کند؛ یعنی حکیم باشی دستور داده مهمانی دورهمی ها ممنوع است! کار به جایی رسید که درب مسجد آبادی هم بسته شد که مبادا نمازگزاران برای نماز جماعت بیایند. از بس حکیم باشی گفته بود این بیماری خطرناک هست. به قبرستان ها هم اعلام شد: هر کس که مرد مرد و عمرش همین مقدار بوده است و داغداران حق گرفتن مراسم ندارند که اگر داشته باشند داروغه و قاضی حکم شدید صادر خواهد کرد. مردم برای رفتن به خانه آشنایان و اقوام خود، بچه های خودشان را ته درشکه پنهان می کردند که مبادا عسسان و پاسبان ها اطفال را ببینند. این حال بماند که صدای نانواها هم به هوا بلند است که نان ما اگرچه قیمت آن بیشتر شده؛ ولی وزن چانه هم بیشتر شده؛ خلاصه اوضاعی شده است. در این گیرودار، به یکباره «والی» فیلش یاد هندوستان کرده! او هم به معدن آباد سری زد و در کاروانسرای «خوبان» رحل اقامت افکند و شبی اقامت گزید. القصه! برخی از ظریفان و نکته دانان لبخندی زده که «مرگ اگر خوب هست برای همسایه هست نه ما» والی که اینقدر سفارش به حفط خود می کند چرا به یکباره در اوج این بیماری دلش تنگ می شود و به سفر می رود!!
خاک را نتوانستیم برای خودمان نگه داریم
به گزارش هفته نامه افق کویر، مراسم تودیع