مادر و كودك در يكى دو سال اول زندگىِ كودك مثل يك موجود واحد هستند، به هم نياز دارند و میتوانند احساس و فكر همديگر را بخوانند.
اين رابطه بايد در زمان خاصى تغيير كند. حدود سه سالگى علايم فرديت، بصورت مخالفتهاى كوچك، در كودك ظاهر میشود. بعنوان مثال مادر به بچه میگويد: « لباس قرمزه رو بپوش.» كودك میگويد: «نه، نمیخوام. من لباس زرده رو میخوام.»
اين مخالفت با لجبازى فرق دارد، كودك با اين مخالفت میخواهد بگويد «من هويت دارم و انسانى جدا از شما هستم.» و دارد فرديت خود را اعلام میكند كه این شروع جداسازى است.
بهترست مادران اينگونه مخالفتها را بپذيرند و به كودك اجازه بدهند كمى با آنان مخالفت كند.
_ اگر دوران يكى بودن مادر و كودك بيش از حد به درازا بكشد، فاصله عاطفى مناسب بينشان ايجاد نمیشود و در كودك فرديت به وجود نمیآيد. گاهى دوره يكى بودن با مادر، طولانی شده و تا سن هفت هشت سالگى یا بیشتر ادامه پيدا میكند.
_نشانه بچه هايى كه دلبستگی مشكل ساز يا بيمارگونه به مادر دارند اينست كه هميشه نگران مادرشان هستند، و حتى براى او مادرى میكنند، نيازشان به روابط اجتماعى خيلى كم است، با كسى دوست نمیشوند يا تعداد دوستهایشان بسيار محدود است.
اين بچه ها انگار به مادرشان متصلند و نيازی نمیبينند كه با ديگران ارتباط برقرار كنند. اين يگانگى باعث میشود زياد به دنياى خارج توجه نكنند.
مادرى كه مى تواند ذهن كودك هفت ساله اش را بخواند، زيادى به او نزديك است و اجازه نداده كه فرزندش هويت پيدا كند. اين مادر و فرزند به همديگر وابستگى بيمارگونه دارند و اضطرابهاى همديگر را حمل خواهند كرد. مثل مادرانى كه وحشت امتحانات فرزندانشان را حمل میكنند….
مادران بجای ایجاددلبستکی ناایمن دلبستگی ایمن رادرکودک خود پرورش بدهندتااودچاراضطراب وعدم اعتمادبنفس نشودواصولادلبستگی های ناایمن زمان ورود کودکان به مدرسه خودش رابیشترنشان می دهدکه درآنجاباهمکاری معلم ومدیرمی تواندتاحدودی مشکل مرتفع کندودرصورت ادامه دارشدن آن حتمابه روانشناس کودک برای بهبوداین ذهنیت کودک مراجعه شود.
یلدا سادات میرعلمی|