شهادت مرگی است انتخاب شده، مرگی که انسان به سوی آن می رود، نه آن که به سوی انسان بیاید، اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه می گیرد؛ اگر چه گفته می شود شیعه اگر در بستر هم بمیرد، شهید است؛ اما شهادت درجاتی دارد که عالی ترینش جهاد در راه خدا است.
خبرنگار هفته نامه افق کوير در اين شماره به نزد خانواده شهید” سیداحمد طیبی بافقی” رفت و با پدر شهيد ” حاج سید محمد طیبی بافقی” به گفتگو پرداخت که در ادامه مي خوانيد:
افق کویر: چند فرزند داريد و ” سیداحمد” فرزند چندم خانواده بود؟
۴ پسر و یک دختر، ” سید احمد” فرزند دوم خانواده بود
افق کویر: ” سید احمد “در آن زمان متأهل بود يا مجرد؟
مجرد
افق کویر: وي در چه سالي به جبهه رفت؟
“سید احمد” از همان شروع جنگ به جبهه رفت و در آذرماه سال ۱۳۵۹ به عنوان بسیجی در شهر بانه (کردستان) حضور داشت.
افق کویر: از خصوصيات اخلاقي شهید بگوييد؟
وی فردی خوش اخلاق، زحمتکش، انقلابی، بابصیرت و مردمی بود.
افق کویر: از هم رزمان “سید احمد” برايمان بگوييد؟
سردار شهید” محمد تفکری” که در عملیات بیت المقدس؛ که سید احمد در این عملیات شهید شد، به عنوان فرمانده بودو از همرمان دیگر سید احمد می توان حسین قلی، نصرا.. تشکری و مهدی انصاری را نام برد
افق کویر: وی در چه بخش جبهه مشغول به خدمت رساني بود؟
سید احمد در عملیات بیت المقدس و زمان آزاد سازی خرمشهر فرمانده گروه و آرپی چی زن بود
افق کویر:شما چه هنگام خبر شهادت ايشان را فهميديد؟
ابتدا به من گفته بودند که پسر برادرتان شهید شده، حدود سه روز بعد از طریق تلویزیون شنیدم که فرزند من بوده و اقوام به من نگفته بودند.
افق کویر: از خاطرات “سید احمد” برايمان بگوييد؟
سید احمد به هیچ عنوان حاضر نبود که وقتش را به بطالت بگذراند، در دوره فراغت به کار بنایی مشغول می شد،انسانی پرتلاش و با انرژی بود و هیچ وقت حاضر نبود کار سخت را به دیگری واگذار کند، این خصوصیت و روحیه ایثار در زمان جنگ هم با او بود و همرزمان اونیز می گفتند.
وی در آذرماه ۱۳۵۹ از طرف سپاه پاسداران به شهر بانه(کردستان) اعزام شده بود،حدود ۲۰ روزی از “سید احمد” خبر نداشتیم و منتظر آمدن وی بودیم، قرار بود به جای برادرانی که در شهر”بانه” هستند از یزد نیرو اعزام شود؛ ولی به تعداد کافی اعزام نشدند و فقط ۱۳ نفر از یزد رفته بودند، فرمانده سپاه در شهر”بانه” از میان ۳۰ نفر فقط ۱۰ نفر که گرفتاری و زن و فرزند داشتند را به شهرستان اعزام کردند و بقیه افراد در شهر”بانه برای دفاع باقی مانده و سید احمد هم نیامد.
من و همسرم خیلی دلتنگ شده بودیم، پسرم نامه نوشت و به یکی از برادران داده تا برای ما بیاورد، هنوز نامه با دست خط “سید احمد” موجود می باشد، وی در آن نامه برایم مثالی زده بودکه متن بخشی ازنامه به شرح ذیل می باشد:
“پدرم اگر به شما ۱۰۰ قرآن کریم با یک اسلحه بدهند که از این قرآن ها محافظت کنید و خیلی کار هم داشته باشید، آیا قرآنها را رها می کردید و می رفتیدو می دانستید اگر این قرآن ها را رها کنید، دشمن آن ها را آتش می زند. هر گونه کاری هم که داشته باشید از محافظت قرآن واجب تر نیست!
پدر جان؛ ما هم در اینجا همین حکم را داریم. در اینجا باید بایستیم تا خالی نباشد. اگر ما اینجا نباشیم، پس چه کسی اینجا باشد؟
پدر جان؛ شما هم خوشحال باشید که پسرتان برای اسلام خدمت می کند”
افق کویر: هنگامي که خبر شهادت را به شما اطلاع دادند، چه احساسي داشتيد؟
از اینکه خداوند چنین فرزندی را به من عنایت کرده که برای اسلام و دفاع از وطن به جبهه رفت و دراین راه شهید شد، از خداوند سپاس گزارم.
افق کویر: آيا از طرف بنياد شهيد به خانواده شهداء رسيدگي مي شود؟
از طرف بنیاد شهید در درمان رسیدگی می شود
افق کویر: چه سخني با مسئولين داريد ؟
سفارشی که به مسئولین کشور دارم این است شما که با خون صدها هزار شهید و جانباز روی کار آمده اید، پس مواظب باشید از این امکانات سوء استفاده نکنید و پشتیبان ولایت فقیه باشید.
معصومه غلامرضاپور|