امام زمانت را بشناس: قضا شدن نماز صبح مردم از نشانه‌های آخرالزمان

قضا شدن نماز صبح مردم از نشانه‌های آخرالزمان و از دلایل اصلی تنگ شدن رزق و روزی‌هاست:
از امام صادق(علیه‌السلام) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می‌کنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا می‌شود.
مردی به خدمت امام صادق(علیه‌السلام) آمد و عرضه داشت: من مرتکب گناهی شده‌ام.
امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: خدا می‌بخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده‌ام خیلی بزرگ است.امام فرمود: اگر به اندازه کوه باشد خدا می‌بخشد.
آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده‌ام خیلی بزرگتر است.امام فرمود‌: مگر چه گناهی مرتکب شده‌ای؟
و آن شخص به شرح ماجرا پرداخت.
پس از اتمام سخن امام صادق(علیه‌السلام) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می‌بخشد، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی.
مرحوم آیت‌ا… حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می‌گوید: اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی‌ارزش (نابود) خواهد شد.

این روز ها چند نفر را میشناسید که نماز صبح شان قضا میشود؟
نکند بگویی خودم اولیش!!!
اگر شما هم جزء این دسته هستید استغفار کنید و با تمام وجود تصمیم بگیرید از این به بعد نماز صبحتان رو اول وقت بخوانید و اثرات و برکات خاص آن را هم ملاحظه بفرمایید.
پندانه:
صــــرفا برای عبرت…!!
ولی دیر شده بود..
بعد از واقعه عاشورا حدوداً ۳۵ هزار نفر در یاری اهل بیت کشته شدند ولی اصلا ارزش کار آن ۷۲ نفر را نداشت…
گروه اوّل توابیّن بودند؛
همان‌هایی که روز عاشورا سکوت کردند، بعد از شهادت همگی قیام کردند تقریباً همه کشته شدند. ۵۰۰۰ نفر…«ولی دیر شده بود.»
گروه دوّم مردم مدینه بودند؛
بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود ۱۰ هزار نفر. یزید گفت: لشکری که به مدینه حمله کنه، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برايش حلاله.
«امّا دیر شده بود.»
گروه سـوّم مختار بود که بعد از جنگ‌های فراوان و کشته شدن حدود ۲۲ هزار نفر. گر چه قاتلان امام مظلوم (علیه السلام) را قصاص کرد…
«امّا دیر شده بود.»
۱_مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین (علیه السلام) همراهیش نکردن…
۲_مردمی که هنگام ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه کمکش نکردند…
همه بعدها به کمک امام رفتند…
«ولی دیر شده بود.»
حدود ۳۵ هزار نفر کشته شدند امّا دیر شده بود.
خیلی فرق هست بین اون ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشون رفتند…!
ما باید مراقب باشیم که از امام خودمون عقب نیفتیم.
الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ
هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید.
نکته:از امام زمانت بشنو
حضرت صاحب‌الزّمان، امام مهدی علیه‌السّلام به محمّد بن علی بن هلال کرخی فرمودند:
“یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّیعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِینُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ”
“ای محمّد! نادانان و کم‌خردان شیعه و کسانی که بال پشه از دین‌داری آنان محکم‌تر است، ما را آزردند.”(مبادا ما هم خدایی نکرده با ندانم کاریهای خود جزء این دسته واقع بشویم..)
تلنگر!
چرا امام مهدی (عج)را منتظر مى‌گويند؟
امام جواد علیه السلام فرمود:
لأَنَّ لَه غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ اَلْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ اَلْمُرْتَابُونَ
براى آنكه او داراى غیبتى است که روزهایش زیاد و مدّتش طولانى است. پس افراد مخلص منتظر ظهور او هستند و افراد شکّاک مُنکر او هستند
كمال الدين ج۲ ص۳۷۸

داستانک
صدای اذان از رادیو ماشین به گوش رسید، جوانی که در کنارم نشسته بود بلند شد و به طرف راننده رفت و به او گفت: آقای راننده! می خواهم نماز بخوانم.
راننده با بی تفاوتی و بی خیالی گفت: برو بابا حالا کی نماز می خواند! بعدش هم توجهی به این مطلب نکرد، ولی جوان با جدیت گفت: به تو می گویم نگهدار!…
راننده فهمید که او بسیار جدی است، گفت: اینجا که جای نماز خواندن نیست، وسط بیابان، بگذار به یک قهوه خانه یا شهری برسیم، بعد نگه می دارم.
خلاصه بحث بالا گرفت راننده چاره ای جز نگه داشتن نداشت. بالاخره ماشین را در کنار جاده نگه داشت، جوان پیاده شد و نمازش را با آرامش و طمأنینه خواند، من هم به تأسی از وی نماز خواندم. پس از نماز وقتی در کنار هم نشستیم و ماشین حرکت کرد از او پرسیدم: چه چیز باعث شده که نمازتان را اول وقت خواندید؟
گفت: من به امام زمانم، حضرت ولی عصر(عج) تعهد داده ام که نماز را اول وقت بخوانم!!.
تعجب من بیشتر شد، گفتم: چگونه و به خاطر چه چیز تعهد دادید؟ گفت: من قضیه و داستانی دارم که برایتان بازگو می کنم، من در یکی از کشورهای اروپایی برای ادامه تحصیلاتم درس می خواندم، چند سالی بود که آنجا بودم، محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهر که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله زیادی بود که اکثر اوقات با ماشین این مسیر را طی می کردم. ضمناً در این بخش، یک اتوبوس بیشتر نبود که مسافران را به شهر می برد و بر می گشت. برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم، پس از سال ها رنج و سختی و تحمل غربت،خلاصه روز موعود فرا رسید، درس هایم را خوب خوانده بودم، آماده بودم برای آخرین امتحان سوار اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه، اتوبوس در حالی که پر از مسافر بود راه افتاد، من هم کتاب جلویم باز بود و می خواندم، نیمی از راه آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد، راننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد، مقداری موتور ماشین را نگاه کرد و دستکاری نمود، آمد استارت زد، ماشین روشن نشد، دوباره و چندین بار همین کار را کرد، اما فایده ای نداشت، (این وضعیت) طولانی شد و مسافران آمده بودند کنار جاده نشسته و بچه های شان بازی می کردند و من هم دلم برای امتحان شور می زد و ناراحت بودم، چیزی دیگر به موقع امتحان نمانده بود، وسیله نقلیه دیگری هم از جاده عبور نمی کرد که با آن بروم، نمی دانستم چه کنم، در اضطراب و نگرانی و ناامیدی به سر می بردم، تا شهر هم راه زیادی بود که نمی شد پیاده بروم، پیوسته قدم می زدم و به ماشین و جاده نگاه می کردم که همه تلاش های چندساله‌ام از بین می رود و خیلی نگران بودم.
یکباره جرقه ای در مغزم زد که ما وقتی در ایران بودیم در سختی ها متوسل به امام زمان (عج) می شدیم و وقتی کارها به بن بست می رسید از او کمک و یاری میخواستیم، این بود که دلم شکست و اشکم جاری شد، با خود گفتم: یا بقیه ا…! اگر امروز کمکم کنی تا به مقصدم برسم، قول می دهم و متعهد می شوم که تا آخر عمر نمازم را همیشه سر وقت بخوانم.
پس از چند دقیقه آقایی از آن دورها آمد و رو کرد به راننده و گفت: چه شده؟ (با زبان خود آنها حرف می زد). راننده گفت: نمی دانم هر کار می کنم روشن نمی شود. مقداری ماشین را دست کاری کرد و کاپوت را بست و گفت: برو استارت بزن!
چند استارت که زد ماشین روشن شد، همه خوشحال سوار ماشین شدند و من امیدی در دلم زد و امیدوار شدم، همین که اتوبوس می خواست راه بیفتد، دیدم همان آقا بالا آمد و مرا به اسم صدا زد و گفت:فلانی..
«تعهدی که به ما دادی یادت نرود، نماز اول وقت!»
و بعد پیاده شد و رفت و من او را ندیدم. فهمیدم که حضرت بقیه ا… امام عصر(عج) بوده، همین طور اشک می‌ریختم که چقدر من در غفلت بودم.
«۱». الخصال: ۱۰۳ / ۶۲ منتخب میزان الحکمه: ۵۰۶
محب امام زمان (عج) از قم

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

افق کویر، باعرض سلام و خسته نباشید خدمت