به گزارش هفته نامه افق کویر؛ شهادت مرگی است، انتخاب شده، مرگی که انسان به سوی آن میرود نه آنکه به سوی انسان بیاید و اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه میگیرد. اگر چه گفته میشود شیعه اگر در بستر هم بمیرد، شهید است، اما شهادت درجاتی دارد که عالیترینش جهاد در راه خداست. در ادامه خبرنگار ما به سراغ خانواده شهید” محمدرضا بابایی” رفته و با وی به گفتگو پرداخته که در ادامه می خوانید:
“فاطمه بابایی” خواهر شهید گفت: ” محمد رضا بابایی” یکم آبان ماه ۱۳۴۳ در شهرستان بافق چشم به جهان گشود. پدر بنده کارمند ذوب آهن بود. برادرم تا پایان دوره راهنمایی درس خواند.
وی ادامه داد: محمد رضا بسیار خوش اخلاق، صبور و به نماز و قرآن خواندن اهمیت زیادی می دادند.
مادر من اسیر نمی شوم
خواهر شهید گفت: وقتي برادرم تصمیم گرفته بود که به جبهه برود مادرم چندین بار به محمدرضا گفت: مادر اسیر بشو؛ اما شهید نشو که در جواب حرف مادرم اینگونه گفت: مادر من اسیر نمی شوم.
وی بیان کرد: اوایل جنگ بود که او به عنوان پاسدار به جبهه اعزام گردید. بیستم دی ماه ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گروهان در عملیات کربلا ۵ در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به پهلو، شهید شد.
وی گفت: بنده اول دبیرستان بودم که از مدرسه به خانه رسیدم متوجه ازدحام جمعیت شدم زمانی که وارد خانه شده به من گفتند: برادرم به شهادت رسیده است.
برادرم ما را به حفظ حجاب دعوت می کرد
وی افزود: محمدرضا همیشه پشتبانه من و خواهرانم بود و همیشه ما را به داشتن حجاب تشویق می کرد.
خواهر شهید ادامه داد: شب قبل اینکه برادرم به شهادت برسد خواب شهادت خود را دیده بود و به هم رزم های خود گفت: هر کدام از شما که اول به کنار پیکر من بیاید که به شهادت رسیده ام تسبیح که در دستانم است برای او سپس در حمله محمدرضا به شهادت می رسد و هم رزم او ” حاج ولی ا… فلاح” برادرم را می بیند و تسبیح را نیز برمی دارد.
وی در پایان اظهار کرد: نمی دانم چه به مسئولین بگویم زمانی که به حرف ها عمل نمی کنند؛ وضع مردم را می بینند و هیچ کاری برای مردم نمی کنند. انشاا… حضرت ولی عصر(عج) ظهور کند و دنیا را نجات بدهد.
گزارش: حدیثه امیریان