به گزارش هفته نامه افق کویر، انگیزه موفقیت از دل خانواده می جوشد، فضای آرام و خانواده با نشاط، دختری را پرورش داده که ضمن موفقیت تحصیلی، با سن و سال پایین، در ورزش نیز روی سکوهای قهرمانی نام و نشانی از خود به یادگار گذاشته است.
بارانه حقیقت دختر ۸ساله بافقی؛ که قهرمان چندین دوره مسابقات رزمی شده است. در این شماره از هفته نامه، وی داستان زندگی ورزشی خود را بیان می کند که در ادامه خواهید خواند:
افق کویر:لطفا خودتان را برای خوانندگان هفته نامه افق کویر معرفی کنید؟
باراناحقیقت هستم،دانش آموز پایه دوم، مقطع ابتدایی
افق کویر: دوست دارید در آینده چه شغلی را برگزینید؟
درس خواندن برایم بسیار لذت بخش است و همیشه نمرات خوبی کسب نموده و به قول معروف دانش آموز موفقی هستم و دوست دارم در آینده مربی ورزشی شده و به علاقه مندان به ورزش آموزش دهم.
افق کویر: چگونه شد که ورزش رزمی را انتخاب نموده و از چه سنی به این ورزش روی آوردید؟
از کودکی به ورزش های رزمی علاقه داشتم و از آنجایی که استعداد خوبی در رشته کیک بوکسینگ داشته،از ۵ سالگی؛ این ورزش را آغاز نمودم و ورزش هیچ گاه مانع بازی های کودکانه ام نشده است.
افق کویر: نظرتان درباره ورزش چیست؟
ورزش، بسیار مفید بوده و بنده مطالب ارزشمند زیادی از آن آموخته ام؛ بخصوص در رشته(کیک بوکسینگ) حفاظت از خود و دفاع شخصی را آموخته و در مجموع، ورزش ابزاری ارزشمند به منظور حفظ سلامتی است.
افق کویر: آیا ورزش های دیگری انجام می دهید؟
بله،شنا ،شطرنج ،اسکیت
افق کویر:تاکنون موفق به کسب چه مقام هایی شده اید؟
یک مدال طلا و یک مدال نقره استانی در رشته کینگ بوکسینگ
افق کویر: در مورد رنگ کمربندی که الان می بندید،توضیح می دهید؟
در حال حاضر صاحب کمربند آبی هستم.با فراگیری هنر و تکنیک های رزمی به تدریج، موفق به دریافت کمربند سفید، زرد، نارنجی، سبز وآبی شدم.
افق کویر: نقش پدر و مادرتان در کسب موفقیت تا چه اندازه بوده است؟
والدینم همیشه مرا مورد حمایت خود قرار داده و انگیزه ای مضاعف به منظور ادامه مسیر پیدا نموده و شکست هیچ گاه مانع توقف فعالیت های ورزشی ام نشده است.
افق کویر: شیرین ترین خاطره شما در ورزش چیست؟
شیرین ترین خاطره ورزشی ام ،گرفتن مدال طلای استانی در رشته کینگ بوکسینگ بوده است.
افق کویر: صحبت پایانی؟
خدا را شاکرم؛ که به من نعمت سلامتی داده و از مادر و پدر و مربیان عزیزم که مشوق بنده بوده، کمال تشکر و قدردانی را دارم.
افسانه رنجبر