ای رویش بینایی ای سرو خوش آزاد
ای پاکتر از پاکی روز تو مبارک باد
ای یاور ای استاد ای قدر تو بس والا
گفت تو بود الحق چون زمزمه طوبی
گفت تو دررباراست چون ابرمه نیسان
بر نوگل هربستان هرلحظه دمیده جان
در جاری هرنکته چون خون سیاووشی
در فصل گل گفتن گویایی و خاموشی
ای زنده گر انسان عیسی دم دورانی
چون خالق خود یزدان تعلیم گر جانی
در گلشن ایمانم چون هور فروزانی
من لطف تو می خواهم ای پرتو یزدانی
بر برگ گل دانش چون عطروشمیمی تو
در فجر پگاه علم چون روح نسیمی تو
آوای خوش عشقی در حنجره بلبل
پروانه بی باکی ای لطف هزاران گل
نجوای دل رودی در گوش تن خاکی
تو ریزش احسانی ای آیت افلا کی
این گفته زجان گویم از شیر خدا مولا
((من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا ))
ای جوشش هر چشمه تو صافی مهتابی
بر (تاغ) کویر، دل لطف چشش آبی
کاظم کریمزاده