“ممل” پوکی به قلیانش زد وگفت: ای روزگار! دوباره ادامه داد: تو چرا چنین و چنانی روزگار! چقدر بالا و پایین داری !گاهی آن که نشسته است به زبر می آوری و آن که فرودست هست بالا میکشی!
شعر:
روزگار است که عزت دهد کاه خواری دهد
چرخ بازیگر از این بازی ها بسیار دارد
این که حکمی صادر می شود و فردی مسئولیت می گیرد آیا به سوابق و پیشینه او نگاه نمی شود که آیا خدمت کرد یا برای نگهداشتن خودش دست به همه کاری زد!یعنی دارالخفیه و خفیه نگاران چشم بر همه چیز بستند یا واقعا کاری از دستشان بر نمی آید! یا کارشان را انجام می دهند و خود را مبرا می دانند که ما گزارش مان را گسیل کردیم! و امر را بر دوش تصمیم گیرندگان می گذاریم که گفته اند : والامر علیکم!
“آقاتقی” لبخندی زد و گفت:ممل! می دانم چه می خواهی بگویی!ولی تا بوده است همین شده است!
معدن آباد ما همیشه آبستن حوادث است!گاهی این رئیس می شود گاهی آن! این وسط اهل آبادی هستند که یا ضرر می بینند وکمتر شده است که منفعتی عایدشان گردیده است تا زمانی که اهل آبادی خودشان دست به کار نشوند و کسی که دلسوزشان نباشد بر مسند امور نگمارند همین بوده است!باری شناخت حق از باطل کاری بس دشوار شده است و فقط باید گفت هر آنچه که پیش می آید انشاا….به خیر و صلاح خواهد بود. دعا کن ممل تا دلسوزی زمام کار را در دست بگیرد که برای خوشایند این و آن تن به هر کاری ندهد!
خاک را نتوانستیم برای خودمان نگه داریم
به گزارش هفته نامه افق کویر، مراسم تودیع