آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی

آبادی «معدن آباد» سال به سال باران نمی بارید؛ اما دو سه سالی هست که بلیه خشکسالی دور شده و به حول و قوه الهی باران می آید. امسال نیز باران خوبی فرو ریخت؛ به گونه ایی که مخلوقات خداوندی را شادمان کرد. کشاورزان لاحول کنان شکر خدا را به جا می آوردند؛ اما برای همه این گونه نبود! «بلدیه چی» از این باران روی درهم کرده بود که وقتی باران می آید کوچه ها را آب فرا می گیرد و گاهی هم سیل به خانه های مردمان آبادی سرازیر می شود. القصه! چند وقتی است که بلدیه چی می گفت ما تدابیر لازم را اتخاذ کردیم و چاه‌های جذبی کشیدیم و شیب بندی خیابان ها را اصلاح کردیم و مشکلی نداریم! زیرا سال پیش ما، تمام جاهایی که آب باران، مانع ایجاد می کرد شناسایی نموده و حل و فصلش کردیم؛ اما این باران، باز مشکل ساز شد و معلوم گردید؛ گفته های بلدیه تا واقعیت فاصله بسیار دارد.
ممل به «آقاتقی» گفت بلدیه چی علاقه به ایجاد پارک و بوستان دارد و کمتر به اوضاع آبادی می رسد. آقاتقی گفت: بله! حکایت آن قصه که می گفتند: آفتابه لگن هفت دست شام و ناهارهیچی برای عمران و آباد معدن آباد باید مراقب بود کار توسعه به خوبی انجام شود.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

خاک را نتوانستیم برای خودمان نگه داریم

 به گزارش هفته نامه افق کویر، مراسم تودیع