بر جان من با نام خود ، زد خطّی از پیوند و رفت

از عرش آغوشش مرا آن شب به خاک افکندوُرفت
قلب مرا آوار کرد….از غصه ها آکند و رفت

من در سیاهی گم شدم، رنگ دوچشمش معجزه
در بازی عشق وجنون ، زد یک گلِ لبخند و رفت

با هر گره از موی او ، یک تار بر جانم زدم
بر جان من با نام خود ، زد خطّی از پیوند و رفت

قلاب مهرش گردنم ، باران لطفش بر سرم
افسار کرد جان مرا، شد روح من دربند و رفت

بیگانه بودم از جنون ، از شور وُ مستی تاکنون
شادی به جانم شدحرام ، وقتی برید او عهد ورفت

در عمق تنهایی مرا ، از چاله به چاهی فکند
با حضرت عشق آمد وُ معشوق شد دلبند و رفت

کام دلم شیرین نمود با نغمه ی جانسوز عشق
عمرش ولی کوتاه بود چون دانه ی اسپند و رفت

صدیقه آقابابایی

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

از بافق تا لبنان تاثیر یک تئاتر خوب از صدها سخنرانی بیشتر است

 به گزارش پایگاه خبری افق بافق، تئاتر آن