آنجا که کسی دلش به حالم نمی سوزد

سلام آقای خوبی ها…
امروز که خدمتت مشرف شوم و در میان دعاهای بسیار، دعایی از دل برآورم؛ تا صدای شکستن دلم،سکوت عاشقانۀ زائرانت را در هم شکند و خالصانه از درگاهت، به سوی خدا گام بردارم.اما این چه شوری است که وقتی پا در صحن وسرایت می گذارم، این چنین تمام وجودم را از آنخود می کند.این چه غوغایی است که وقتی دیده هامان ضریحت را نظاره گر می شود، اختیار از کف می دهد و دوستانه اشک می ریزد…
وحال که چشمهایم خیس نگاه توست و قلبم از تاب وجودت سینه ام در نور دیده، بندهای دلم را دخیل پنجره فولادت می کنم و وقتی بخوانیم و مرا نامه ی دعوت بدهی می دانم که از سر لطفت عنایت داشته ای پس از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم و روحم قالب جسم دریده، سوی تو می آید؛ برای تنها یک خواهش: مرا شفاعت کن آنجا که کسی دلش به حالم نمی سوزد.
عذرا عبداللهی شیطوری

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

افق کویر، باعرض سلام و خسته نباشید خدمت