ای کاش بافق سنگ آهن نداشت!

ای کاش! معلم کلاس اول به ما یاد نداده بود « بابا نان داد» «بابا آب داد» یا به ما یاد نداده بود که دارا انار دارد و سارا نان دارد. ای کاش! معلم کلاس اولمان به ما یاد داده بود بابا نان نمی دهد! بابا آب نمی دهد! کاشکی! آقا معلم کلاس اول به ما یاد داده بود هر کس که داراتر است بیشتر باید تلاش کند کاش! خانم معلم کلاس اول به ما یاد نداده بود که بابا نان می دهد. کاش به ما یاد داده بود مادر چگونه خیاطی می کند یا به ما یاد داده بود چگونه سحرخیز باشیم.ای کاش! به ما یاد داده بود آن مرد با اسب در باران آمد و دستان پینه بسته را دوست دارد. ای کاش! معلم و معلم ها به ما ماهی نداده بودند؛ ولی ماهیگیری را به ما یاد داده بودند. ای کاش! دبیر جغرافیایی ما روی نقشه ایران نگفته بود شمال برنج دارد جنوب ماهی دارد کویر سنگ آهن دارد. اگر بافق سنگ آهن نداشت کمتر همسایه ها چشم طمع به آن می دوختند،کمتر ادارات و مصوباتی که برای بافق در نظر می گرفتند از دست بافق در آورده می شد! اگر بافق سنگ آهن نداشت حتما بافق گاز داشت! جاده داشت چون سنگ آهن داریم همه نه تنها کمک نمی کنند؛ بلکه کمک هم می خواهند! ای خدای بزرگ این سنگ آهن را از بافق بگیر و توانایی بده تا فرزندان بافق تلاش و همت را بیش از بیش یاد بگیرند.
عباس ابراهیمی خوسفی

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

رهایی از سایه‌های گذشته و تولدی دوباره

به گزارش هفته نامه افق کویربافق؛ در عمق