توفیق زیارت حضرت رقیه در نیمه صفر نصیبم شد زیارت حضرت زینب و رقیه(س) اونم ماه صفر جالب بود خصوصاً برای ما مداحان که بازاری داغتر از هم داشتیم روز آخر برای مداحی دعوت شدم حرم حضرت رقیه(س) قرار شد صبح بعد از نماز روضه بخوانم بعد از نشستن بر منبر تا چشمم به انبوه زائران از مرد و زن افتاد دست و پایم را گم کردم.هرچه تلاش می کردم تا شروع کنم نفسم بالا نمی آمد مردم گاهاً صلوات می فرستادند. صدای طنین انداز صلوات زائران بر هول کردنم افزوده بود چاره ای نداشتم جز اینکه از منبر پایین بیایم و این نهایت کم آوردن بود.
یک دفعه نگاهم به ضریح کوچک و زیبای رقیه که سمت چپ منبر به فاصله چند متری قرار داشت افتاد قلبم لرزید و در دلم با عجزگفتم بی بی آبرویم را جلو زائرین حفظ کن هنوز جمله ام تمام نشده بود که نفسم آزاد شد با چند بیت شعر صدای گریه مردم بلند شد خصوصاً وقتی این شعر را خواندم از شدت گریه خودم دیگر قادر به خواندن نشدم.
خطاب رقیه به سر بابا:
دستی پلید لاله گوش مرا درید
دیگر صدای عمه بگوشم نمی رس
صدای افق
افق کویر، باعرض سلام و خسته نباشید خدمت