روزی از روزهای خوب خدا در تنهایی خود هفته نامه افق کویر را می خواندم، دیدم که سرهنگ ما افاضات فرموده بودند (مردم بافق حوادث تأسف بار اردیبهشت ۹۰را فراموش کردند) بی اختیار خنده ام گرفت و ذهن طغیانگرم مرا به آفریقای جنوبی و سلول زندان نلسون ماندلا برد، همون ماندلایی که بعد از بیست و هفت سال زندان به زندانبانش گفت تو را می بخشم؛ اما فراموش نمی کنم! جناب سرهنگ! بافقی ها شما را می بخشند نه از بابت اینکه اقدام شما شایسته بخشش باشد؛ بلکه مردم بافق شایسته آرامش اند عالی جناب! خدای نکرده مردم بافق «هالو» که نیستند که به راحتی فراموش کنند، مردم دارالشجاعه مردمی جفا دیده از بی عدالتی دوران بودند. آنها نمی خواستند کودتا کنند چون کودتاچی نبودند، اینان شجاعت خود را درسنگر های جنگ تحمیلی آزمودند جناب سرهنگ! همون جوانانی که از سال ۵۹ تا سال ۶۷ تحت فرمان شما و سردار بودند و خط های تقریبا شکست ناپذیر هور العظیم و هویزه ، شملچه را شکستند، همون جوونا در دوره میانسالی دنبال انقلاب مخملی نبودند؛ بلکه فارغ از سبز ، بنفش ،… بی عدالتی سالهای سال را فریاد می زدند. سرهنگ عزیز! اگر حوادث اردیبهشت ۹۰را بافکر توانای علمای جامعه شناسی، مردم شناسی و…. آسیب شناسی شود ونقد گردد. به این باور می رسید فلان آقا یا بهمان آقا بهانه ای بیش نبود، مردم بافق می دانستند چه می خواهند؛ اما نمی توانستند به زبان بیاورند و گوش شنوایی نبود که حرف این مردم محروم را بشنود! مگر بافقی ها چه می خواستند که قشون کشی راه افتاد ؟ این زنان ومردانی که پاهایشان آبله و دستانشان پینه بسته بود فقط می خواستند صداها ی حق خواهی خود را به گوش بالاتر ها برسانند. مردم علی الظاهر موفق نشدند. آنچه مسلم است و تاریخ گواهی می دهد همیشه حق پیروز است؛ ولی به قول سعدی ( چه گویم که ناگفتنم بهتر است *** زبان در دهان پاسبان سر است )برادر بزرگوار ، عالی جناب چطور مردم بافق بعد از دو سال می توانند زخم ها را التیام بخشند در حالیکه اگر از نوجوان بافقی بپرسیم که جنگ صفین در کجا و بین چه کسانی درگرفت ، برنده و بازنده جنگ چه کسی بود؟ با وجودی که نزدیک به هزار و پانصد سال از این جنگ می گذرد بدون معطلی جواب می دهد، نمی دانم! اگر از همین نوجوان بافقی بپرسیم آیا حوادث اردیبهشت ۹۰بافق را فراموش کردی؟ قطعاً جوابشان نه است. به زعم شما شاید بافق و بافقی فریاد رسی ندارند؛ اما به قول «ژولیده نیشابوری»
دل غمدیدهی ما در جهان غمخوار هم دارد برای راز دل، دل محرم اسرار هم دارد
سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما اگر گوید سخن داند ضرر بسیار هم دارد
نمیگویم به غیر حق به عالم گرچه میدانم که گوش از بهر بشنیدن در و دیوار هم دار
سر سبزم زبان سرخ آخر میدهد بر باد چرا چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد
هنوز ای مدعی اندر فراز دار در عالم علی در مکتب خود میثم تمار هم دارد
بهجای نوش دائم میزنی نیش و نمیدانی که این راه و روش را عقرب جرار هم دارد
غنی حق ضعیفان را به غارت میبرد، اما نمیداند جهان یک خالق جبار هم دارد
بترس از آتش قهر خدا کز بهر ما ایزد اگر دارد بصهشت و آب کوثر، نار هم دارد
قصه گوی غصه های شما
عباس ابراهیمی خوسفی