به گزارش هفته نامه افق کوبر؛ ” شهید میرزا محمد برزگری بافقی” دهم فروردین ماه ۱۳۴۵، در خانواده ای پیرو خط رهبری چشم به جهان گشود. او پس از گذراندن دوران کودکی، وارد عرصه ی دانش شد و با همت والای خود توانست موفقیت های چشمگیری کسب نماید. با آغاز نهضت پرشور انقلاب اسلامی، در فعالیت های سیاسی، از جمله شرکت در تظاهرات علیه طاغوت و پخش نوارهای سخنرانی های حضرت امام خمینی (ره)، حضوری فعال داشت. وی همچنین فعالیت های انقلابی و فرهنگی خود را از پایگاه مقاومت حر آغاز نمود و پس از اخذ دیپلم، در تربیت معلم اصفهان به تحصیل مشغول شد. او فردی متدین و خوش رو بود و به خواندن قرآن و نماز جماعت اهمیت ویژه ای می داد. با آغاز جنگ تحمیلی، به صف رزمندگان پیوست و در عملیات های ظفرمندانه ی کربلای ۵، رمضان، بیت المقدس، محرم، والفجر مقدماتی و والفجر ۲ شرکت کرد و سرانجام در عملیات کربلای ۵، در منطقه ی شلمچه به خیل شهیدان پیوست. در این شماره خبرنگار ما به گفتگو با ” فاطمه بیگم دهستانی”، مادر بزرگوار شهید والامقام ” میرزا محمد برزگری بافقی” پرداخته است که در ادامه خواهید خواند:
” فاطمه بیگم دهستانی” مادر شهید والامقام ” میرزا محمد برزگری بافقی” درباره ی فرزندش گفت: بنده ۹ فرزند دارم و میرزا محمد فرزند اول خانواده بود.
وی افزود: میرزا محمد در سال ۱۳۵۹ در حالی که ۱۴ سال داشت و محصل بود، راهی جبهه شد.
ویژگی های اخلاقی شهید میرزا محمد برزگری
مادر شهید درباره ویژگی های اخلاقی فرزند خود بیان کرد: پسرم فردی مهربان، با ایمان، با خدا، با غیرت، با تعصب و بسیار مردم دوست بود. او رفتن به جبهه را یکی از وظایف اصلی خود می دانست و به شدت به میدان نبرد علاقه داشت.
وی ادامه داد: روزی میرزا محمد مشغول تماشای تلویزیون بود که گوینده، خبر از عملیات تازه ای داد، پسرم بسیار متاسف شد که چرا در آن عملیات حضور نداشته است. به او گفتم پسرم، تو که در عملیات های بسیار زیادی حضور داشتی، حالا این یکی را نبودی، مشکلی ندارد، میرزا محمد در جواب گفت: مادر جان، اگر به جبهه برویم و در عملیات شرکت نکنیم، هیچ کاری انجام نداده ایم.
در جبهه درس می خواند و همان جا همراه دیگر رزمندگان امتحان می داد
بیگم دهستانی در ادامه افزود: میرزا محمد در زمان فراغت در جبهه درس می خواند و همان جا، همراه دیگر رزمندگان امتحان می داد، فرزندم شور و شوق بسیار زیادی برای رفتن به جبهه داشت، حتی زمانی که از جبهه باز می گشت، برای جمعی از دوستان هم مدرسه ای خود، از لحظات شیرین بسیجیان و امدادهای غیبی پشت سنگر تعریف می کرد.
وی خاطر نشان کرد: همین امر سبب می شد عده زیادی از دانش آموزان به خانه رفته و خود را مهیای رفتن به جبهه کنند.
مادر شهید در پاسخ به این پرسش که ” شهید والامقام در چه قستمی در جبهه مشغول، به خدمت رسانی بوده است؟” گفت: ابتدا که عازم جنگ شد، نگهبان تانکر آب بود؛ بعد به عملیات رفت و در سال آخر بی سیم چی شد.
شب قبل از عملیات کربلای ۵
وی افزود: آخرین باری که فرزندم به مرخصی آمد را به خوبی به یاد دارم، دقیقا ۴۵ روز قبل از شهادتش بود که همرزم او، ” شهید حسین فتوحی” به دنبال پسرم آمد و من هم او را از درب منزل بدرقه کردم. شب قبل از عملیات کربلای ۵، میرزا محمد تماس گرفت و خیلی التماس کرد تا برای او دعا کنم.
وی درباره نحوه ی دریافت خبر شهادت فرزندش گفت: عصر چهار شنبه، تعدادی از اقوام به منزل ما آمدند و خبر مجروح شدن محمد را اعلام کردند تا برای ملاقات میرزا محمد به شیراز برویم که گفتند نیازی نیست، زیرا فرزندم شهید شده است.
گردنبند سفیدی به گردن داشت
وی ادامه داد: همان شب قبل از شهادت، میرزا محمد به خوابم آمد و گردنبند سفیدی به گردن داشت و گفت مادر این بار دیگر پیروز شدیم.
مادر شهید در پاسخ به این پرسش که” آیا از سوی بنیاد شهید به خانواده ی شهدا رسیدگی می شود یا خیر؟” گفت: بله، بنیاد شهید پیگیر مسائل و مشکلات خانواده ی شهدا است و ارتباط خوبی دارند، مخصوصا دکتر “قاسمیان” که به صورت مداوم جهت معاینه به والدین شهدا سر می زند.
وی از مسئولین شهرستان خواستار شد:” از مسئولین محترم تقاضا دارم به مشکلات مردم رسیدگی کنند؛ مخصوصا در مورد رعایت حجاب، شهدا جان و مال خود را نثار کردند تا اسلام و حجاب و عفاف باقی بماند.”
وی در پایان از هفته نامه افق کویر که در جهت اعتلای فرهنگ شهید و شهادت تلاش می کند، صمیمانه تشکر و قدردانی نمود.
بخشی از وصیت نامه شهید:
پدرجان! سلام، از شما حلالیت می طلبم و شما را به صبر و استقامت دعوت می کنم . مادرم شما را نیز به صبر دعوت کرده و از شما نیز حلالیت خواهانم. خواهرانم هر چه شما کردید که حجاب خود را حفظ کنید و شما را نیز به صبر دعوت کرده، امیدوارم مرا حلال کنید.
برادران، شما باید راه مرا ادامه دهید و نگذارید پرچمی که دست من است” روی زمین بماند” از شما می خواهم که جبهه ها را پر کنید و امام را تنها نگذارید.
حدیثه امیریان