حجره ایی که سد معبر می کند و دل ها را به درد

«ممل» گفت: برخی از فروشگاهها در آبادی از کاسبی خیلی خوبی برخوردار شده اند. شکرخدا انبوهی از مشتری که در حال خرید هستند. «آقاتقی» هم گفت: حتما رمز و رازی در این کار هست که این گونه توانسته مشتری جذب کند. «ممل» گفت: همه چیز این دکان عالی هست؛ اما این که محل آن واقعا موجب سد معبر برای عابران و راکبان می کند، جای تامل دارد.
«آقاتقی» گفت: من در حیرتم که چرا «بلدیه» و «شورای ترافیک» اقدامی نمی کنند؟
«ممل» گفت: حتما «بلدیه» حق پارکینگ خود را تمام و کمال دریافت کرده است؛ وگرنه نمی گذاشت برای روزی درب این مغازه باز باشد!
«آقاتقی» گفت: پس راز این موضوع همین است که «هوای کداخدا را باید داشته باشی تا بتوانی ده را تصاحب بکنی!»
«ممل» خنده ایی کرد و گفت: به غیر از این چیز دیگری نمی تواند که باشد؛ وگرنه با این حجم برخورد موتورسواران با یکدیگر و تصادفات و شلوغی و ازدحام؛ چرا نسبت به جابجایی این فروشگاه به قسمتی دیگر از شهر اقدامی نمی شود؛ مثلا چند صد متر پایین تر در بلوارهای روبروی آن! یا در جایی که بتوان خودرو ها را پارک کرد و مشتریان با فراغ بال خرید خود را کرده و بروند!
«آقاتقی» گفت: حرف های بخردانه ای می زنی! معلومه که ناراحتی!
«ممل» گفت: دیروز «حسنی» با موتورش رد می شد که همانجا تصادف کرده و پایش از چند جا شکسته و الان در «شفاخانه» بستری است.
«آقاتقی» به یکباره دست به دعا شد و گفت: خدا پسرت را به سلامت بدارد و به دل عقلای آبادی بیندازد که فکری برای این حجره که محل سد معبر شده و گاه به گاه دل ها را به درد می آورد، هر چه زودتر داشته باشند.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

نیاز گسترده شهر معدنی به گواهینامه پایه یک

به گزارش هفته نامه افق کویر؛ در راستای