«ممل» این دو بیت شعر حضرت سعدی را زیر لب زمزمه می کرد و می گفت: آن شنیدستی که در اقصای اغور بارسالاری بیفتاد از ستور گفت چشم ...
سرگرمی
روزی روزگاری«مش رمضون» که از روستا برای اولین بار به شهرمی رفت باخود خروسی برد تا وقتی به خانه رفیق قدیمی اش رسید،پیشکش او کند. همبازی دوران کودکی ...
«آقاتقی» به ممل گفت: شنیده ام که کارگزار معدن آباد طرحی بنیان نهاده است، که اراضی بالا دست آبادی را با هدف ساخت و ساز و توسعه تملک ...
سلام و خسته نباشید؛ قابل توجه فرماندار، بخشدار، دهیار، اعضای شورای اسلامی مبارکه و رئیس اداره آب و فاضلاب شهرستان؛ از اول سال جدید نزدیک به پنج ، ...
” ممل ” با صدای بلند گفت: ایها الناس! این چه روزگاری شده است!چرا مردمان چنین شده اند!برای چه ” کدخدا” کلاه اعیانی به سر می کند! هنوز ...
«ممل»گفت: شکر خدا باران در آبادی معدن آباد به نسبت سالیان پیش باریدن گرفت و بهتر شد و اهل آبادی بهار و بوی خوش آن را استشمام نمودند! ...
آورده اند که در آبادی «معدن آباد» جمعی از کارگران دست از کار کشیدند که ایها الناس بیایید و ببینید که حق و حقوق ما را از سفره ...
«ممل» گفت: «آقاتقی»! شنیده اید که «همای سعادت» به «معدن آباد» آمده و اینجا را رها نمی کند! «آقاتقی» با تعجب گفت: نه! نشنیدم «ممل» خنده ایی کرد ...
این روزها کشمکش بر سر رئیس «معدن آباد» به اوج خود رسیده است! برخی معتقدند رئیس معدن آباد چرا در محل کار خود نیست و همیشه در مرکز ...
در آبادی «معدن آباد» چند وقتی بود که گفته می شد، رئیس دایره «جنگ بانی» تغییر خواهد کرد وچون این چنین شد؛ اول آن کسی که مشتاق زیارتش ...
آخرین دیدگاهها