(داستان واقعی از یک پرونده وکالتی ) حدود ۱۳ سال پیش پروندهای پیچیده و حساس در دادگاه انقلاب مطرح شد که وکیل تسخیری آن بودم. در این پرونده ...
اجتماعی
اجتماعی
«ممل» شاد و خوشحال نزد «آقاتقی» آمد و گفت: «معدن آباد» حال دیگری دارد! اصلا نمی شود در آن راه رفت! خودی از غیر خودی شناخته نمی شود! ...
بار را متوقف کردند به گزارش پایگاه خبری افق بافق،«محمود عسگری» کارمند بازنشسته دانشگاه آزاداسلامی بافق، با مدرک لیسانس، راننده تریلر است. وی علت تحصن کامیون داران را ...
به گزارش پایگاه خبری افق بافق،مایش “اُطریبا” به نویسندگی سعید نیکورزم و کارگردانی مهدی درویشی، در عین اینکه بهخوبی اطلاعات مهمی درباره اثر و تیم اجرایی آن ارائه ...
به گزارش هفته نامه افق کویر؛ سن و سال من به شانزده بهار بیشتر نرسیده بود که قلبم برای پسری ۱۹ ساله به تپش افتاد. عشقی شور انگیز ...
(داستان واقعی از یک پرونده وکالتی ) زوجی جوان از دیار یزد، با دلهایی سرشار از امید و ایمان، عازم سفری معنوی برای انجام حج واجب بودند. پیش ...
به گزارش هفته نامه افق کویربافق؛ در عمق چشمان نافذ و کلام آرام” نجمه”، داستانی پنهان بود که ریشههایش به دوران کودکیاش بازمیگشت؛ کودکی که سایهی تبعیض، سنگینتر ...
دمدمای غروب بود و هوا رو به تاریکی می رفت. «ممل» خسته از کار مزرعه با خرش راهی خانه شد تا شامی خورده و در کنار اهل و ...
مدتی است در «معدن آباد» آب و برق قطع می شود! «ممل» گفت: امروز به حجره «آمیرزا» رفتم تا «آفتابه» ایی بخرم و آن را از آب پرکنم ...
(داستان واقعی از یک پرونده وکالتی) در شهر قشم، روزی دختری جوان وارد دفترم شد. بیش از ۱۷ سال نداشت. آرام و مؤدب روی صندلی نشست و با ...
آخرین دیدگاهها