“اهل محل به عزا نشسته اند، آهسته قدم بردارید” این متنی است که جوانان خیابان مهدیه و اهالی فخریه بر روی پارچه بزرگ مشکی در بلوار فاطمیه نصب نمودند، باز هم تصادف با موتورسیکلت . باز هم خیابان مهدیه کشته داد.
و ای کاش این تصادفات درس عبرتی می شد برای خانواده ها ،تا موتورسیکلت ها رااز نوجوانان و جوانان بگیرند.
جوانان که هنوز پشت لبشان سبز نشده ،ادعا ی مردی می کنند و هیجانات خود را با موتورتخلیه می کنند،اکثر آنها وقتی سوار بر موتور هستند بدون توجه به سمت جلو،اطراف خود را با سرعت می پیماند،بعضی از آنها مسافتی را تک چرخ و ویراژمی روند ،تا بیشتر خود نمایی نمایند، آنها برای این منظور موتور را دوست د ارند که عاشق سرعتند.
غافل از آنکه خانواده هایشان چشم نگران و مضطرب.هر بار که از خانه می روند،منتظر آنهایند.
مادرهایی که با خون دل پسرانشان را بزرگ نمودند .قدرت این را ندارند که در برابر آنها جبهه بگیرند و مانع از موتور سواری آنها شوند،به گفته مادران وقتی هم سن و سالهای فرزندانشان موتور سوارند ،باعث می شود که جوانان دیگر را ترغیب نموده و خانواده های دیگر نتوانند در برابر فرزندانشان واکنش نشان دهند،جو محیط اطراف باعث می شود که خانواده ها تصمیم بر اقدام عجولانه و کار شکنانه بگیرند و گلهای تازه به ثمر نشسته خود را به دست خطربسپارند
چه کسی می تواند درک کند که بر اثر مادرهای داغ دیده چه می آید و چه لحظاتی را می گذارنند ؟ آیا آنها قادرخواهند بود بعد ازمرگ جوان و نوجوانشان ادامه حیات دهند یا خیر ؟ آیا دنیا دیگر برای آنها ارزش دارد یا خیر؟
وای کاش خانواده ها از کشتن جوانان اهل محلمان درس عبرت بگیریم ودرمقابل جوانان بایستیم و نگذاریم گلهای زیبایمان در ابتدای سن جوانی پَر پَر شوند ،بیایید قدرت “نه گفتن “را یاد بگیریم و همیشه در برابر خواسته های جوانمان کوتاه نیاییم .
همان جوانانی که در تشییع دو دوست جوان خود شرکت نمودند ،گریه کردند،هیئت گرفتند،همراهی کردند،اما باز هم با موتور سیکلت هایشان آمدند.
معصومه غلامرضاپور