بیماری مهلک از چین و ماچین

«جارچی» آواز در داد که ایها الناس! بیماری مهلک از چین و ماچین در راه هست که انسان دچار حرارت بدن شده و سرفه افزون می گردد و نیز ریه ها درگیر شده و نفس را به شماره می اندازد و اگر مداوا به فوریت صورت نگیرد مرگ و میر آن فرد باقی است!
مردمان با شنیدن این گفته ها، به سمت «حکیم باشی» رفته و از ایشان کسب تکلیف کردند. حکیم باشی، دستی بر محاسن کشید و گفت: چاره آن است که دست و روی با آب و صابون شسته، ماسک زده و به دید و بازدید نروید و در خانه بمانید تا این دوره سه ماهه تمام شود. مردمان آبادی پس از آن به سراغ کدخدا رفتند و گفتند: ای کدخدا! اگر ما در خانه بمانیم چه کسی به ما نان می دهد؟ مگر می شود نان مفت به ما بدهید! کدخدا هم فصلی در این باره صحبت کرد و در آخر سر و در لفافه گفت: کمی تا قسمتی از مالیات و عوارض را تا سه ماه به نعویق می اندازم! مردمان نیم شکری کرده و رفتند.
اهل آبادی راهی دیگر به ذهن شان آمد که بار سفر بربندند و بروند تا از این بیماری مهلک، جان سالم به در بروند؛ اما جاده توان این هم هجوم مردمان را نداشت،به ناچار داروغه وارد عمل شد و تدبیر و سیاست کرد و گفت: به اسانی اجازه ورود و خروج به کسی نخواهم داد! القصه! «ممل» داستان ما که این حال و هوا را می دید، بیتابانه به «آقاتقی» عرض کرد: خدا کند آقاتقی که اوضاع از این بدتر نشود و هنوز روز خوشی ما هست. سپس ادامه داد: آقاتقی نمی دانید چقدر صابون و اقلام دواخانه گران و کمیاب شده است! برخی از کاسبان خدانشناس هم احتکار کرده اند حتمی«دستمال روی دماغ و دهان» را هم قایم نموده اند تا گران بفروشند؛ به عنوان مثال صابون یک قرون شده پنجاه قرون و … قص علی هذا
آقاتقی گفت: این بیماری درمان دارد و دیر یا زود هم تمام می شود. تنها چیز که می ماند این انسانیت و مردم بودن مردم ها هست که چطوری در این احوالات به فکر هم باشند.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

شب بافق با استاندار یزد

 به گزارش هفته نامه افق کویر، مهران فاطمی