نامردی رفیقان آبادی

ممل گفت: عجب روزگاری شده است! هیچکس به هیچکس نیست! رفیقان با هم قرار می گذارند که رفیق شفیق هم باشند و در خوشی و ناخوشی کنار هم باشند و همه به هم کمک کنند تا در انجمن آبادی راه پیدا کنند؛ ولی به یک باره قول و قرار هم را کناری می گذارند و در کل یادشان می رود چه قرار و مداری داشتند و هر کس دنبال این می‌رود که خودش بیشتر رای بیاورد و آرا را طایفه ایی کرده ، در نتیجه هر ۵ نفر می مانند.
آقاتقی گفت این که تازه گی ندارد از اول دنیا هم بوده و فکر نکنم به این زودی ها هم برود! ممل گفت: این که جوانمردی نیست! شاعر می فرماید:
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

سرت به سلامت بادا

آفتاب در «معدن آباد»غروب نکرده بود که «ممل»