شمع

افسوس فلسطین به دلم دل چو جوان نیست
ناکث تر از این وحش یهودی به جهان نیست
در دشت گل لاله ی مظلوم فلسطین
جز خون شهیدان که دگر رود روان نیست
بر دود نشیند دل غم دیده ی مادر
چون کودک در خون که چو آهوی دوان نیست
از مهلکه ی جنگ فلسطین چو شنیدم
بر دیده ی غم از شرر اشک امان نیست
افسرده شدم از دل و جان برگ خزانم
در باغ گلستان دلم سرو چمان نیست
لعنت به تو ای وحش یهودی ستمگر
از نکبت دستان تو جز ضرب و زیان نیست
ای کاش ببینم که در ان معرکه ی حق
بر دیده و بر قلب تو جز تیر و کمان نیست
روزی برسد تا بکشیم روی تو بر خاک
ان روز بیاید چو در ان شک و گمان نیست
(شمعم) که ز افسوس و غم و رنج فلسطین
بر شعله ی خاموش دلم تاب و توان نیست
اکرم امیدی

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

گازرسانی به روستاها و چاه های کشاورزی در دستور کار قرار دارد

 به گزارش هفته نامه افق کویر؛ “حسین فتوحی