سرگذشت نوجوان لبنانی در نبرد با داعش از زبان همرزم بافقی

حدیث عباسی| شوق دفاع از حرم آل ا… و کسب مدال پر افتخار «مدافع حرم» این روزها در دل خیل عظیم جوانان شهادت‌طلب ایران اسلامی موج می‌زند؛ چرا که عشق به شهادت و جهاد در راه اسلام ناب محمدی(ص) سال‌ها، بلکه قرن‌هاست که در دل مردمان این مرز و بوم شعله‌ور است و این‌گونه است که این ‌اشتیاق مرز نمی‌شناسد. روزی در فکه، شلمچه و روز دیگر بوسنی و هرزگوین و روز دیگر غزه و لبنان و امروز در سوریه متجلی است. در این مجال پای صحبت‌های جوانی رزمنده نشستیم که عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام و شهادت او را به سوریه رساند، جوانی با انگیزه که اگر دیروز در دوران دفاع مقدس امکانی برای حضور نداشته است، اما امروز می‌تواند سلاحی در دست بگیرد و با دشمنان اسلام در جبهه‌ای از محور مقاومت مقتدرانه دفاع نماید، در ادامه خاطرات مدافع حرم از دوست همرزمش در سوریه را می خوانید:
شهید محمد طه امینی علوی، متولد ۸/۴/۱۳۸۲متولد کشور لبنان است پدرش در فلسطین شهید شد و مادر محمدطه پرستار بود و برای کمک به رزمندگان به سوریه رفته و با بمباران ساختمان پرستاران مادرش نیز به شهادت رسید. بعد از آن محمدطه نزد پدربزرگ و مادر بزرگش زندگی می کرد و اصرار داشت که به سوریه بیاید و به نیروهای امدادی کمک کند، بدین ترتیب وارد سوریه شد، اما چون سن محمد طه کم بود اجازه فعالیت نداشت و به عنوان نیروی پناهنده به پناهنده های دیگر پیوست و هرگاه نیرو و گروهی از هر کشوری برای دفاع به سوریه می‌آمد نزد آن ها می رفت تا در رکاب آنان با دشمنان بجنگد اما قبول نمی کردند تا اینکه یکی از گروه های ایرانی وارد سوریه می شود با صحبت هایی که محمد طه و فرمانده با هم انجام می دهند محمد طه وارد گروه می شود قبلا گروه ۲۱ نفره بود و الان با وجود محمد طه ۲۲ نفر شد، آموزش محمدطه را به من سپردند (تیراندازی، رزم انفرادی و غیره). سپس تیم دو نفره تشکیل داده شد، من و محمد طه در یک گروه قرار گرفتیم.
اتمام حجت در شب آخر

عملیات های سخت پی‌درپی صورت می گرفت و ما فکر می کردیم که وقتی یکی از عملیات ها را شرکت کند در عملیات های دیگر شرکت نخواهد کرد اما هر چه می گذشت محمد طه شجاع تر می شد. و به مدت سه ماه در عملیات ها شرکت نمود. در یکی از عملیات ها در شهر حلب که ۱۰۰۰ نفر اسیر شده بودند و تیم ما در حال حاضر ۱۲ نفره بود؛ فرمانده درخواست نیرو نمود اما به علت اینکه چند نفر کشته شده بودند دیگر اعتنایی به تقاضای فرمانده نکردند،

فرمانده شب قبل از عملیات

با ما صحبت کرد که تعداد نیروها کم است، مختار هستید که برای شرکت در عملیات تصمیم بگیرید اما اگر هیچ کدام هم در عملیات شرکت نکنید خودم به تنهایی هرکار که از دستم بر بیاید انجام می دهم. شب قبل از عملیات محمد طه خوابی دیده بود و همان شب که پست شبانه ما نیز بود چون خیلی خسته بود فرستادمش که استراحت کند همان موقع وصیت نامه خود را نیز نوشت. نیمه شب عملیات را شروع کردیم و باز تقاضای نیرو نمودیم اما هیچ وقت نیروی کمکی نرسید و ما داخل ساختمان بودیم و درگیری صورت گرفت اما داعشی ها نمی توانستند تشخیص دهند از کدام سمت شلیک می شود شب ها داعشی ها به علت مصرف شیشه و مواد مخدر گیج هستند.
وجود نیروهای آمریکایی در سوریه
شهر حلب منطقه خیلی حساسی بود و نمی شد شهر را از دست بدهیم و تعداد اسیران نیز زیاد بود بنابراین از بالای ساختمان نیروها شلیک می کردند پنج نفر از همرزمانمان زخمی شده و به پایین ساختمان سقوط کردند یکی از شهیدان فرمانده گروه بود. بنابراین تصمیم گرفتیم ساختمان را ترک کنیم چرا که اگر به ساختمان با آر پی چی حمله می کردند تمام اسیران و همرزمان شهید می شدند، بعد از اینکه اسیران را آزاد کردیم یک ربع بعد نیروهای داعشی سر رسیدند ما امید به رسیدن نیروهای کمکی داشتیم در صورت عقب نشینی نیز جان اسیران که در حال فرار بودند به خطر می افتاد بنابراین عقب نشینی نکرده و در محاصره دشمن قرار گرفتیم من و محمد طه بین دو ساختمان گیر افتادیم تصمیم گرفتیم که اول محمد طه برود و من پشتیبانی کنم و سپس من بیایم و او مرا پشتیبانی کند ما فکر می کردیم که دشمن فقط در روبه روی ما است و متوجه نشده بودیم که نیروهای آمریکایی نیز وارد عملیات شده اند ما از این غافل شده بودیم که یک تک تیرانداز آمریکایی پشت سر ما قرار دارد محمد طه حرکت کرد و من فقط به سمت جلو تیراندازی می کردم در صورتی که تک تیرانداز از پشت سر دو تیر را به پهلوی محمد طه زد و او را در وسط راه به زمین انداخت بچه های دیگر که شاهد صحنه بودند سریع هردو طرف را پشتیبانی کردند و محمد طه را به پشت دیوار رساندیم درحالی که او از درد به خود می پیچید هنوز هم امید داشتیم که نیروهای کمکی خواهند رسید اما هرگز نیروی کمکی نیامد مهمات تمام شده بود و ما در دام دشمن افتادیم . داعش درحالی که محمد طه هنوز زنده بود او را از دوش یکی از رزمندگان که خود نیز مجروح بود انداختند تا با خود به اسارت ببرند. در میانه های راه که به سمت خودروها می رفتیم وقتی نیروهای داعشی دیدند که حمل او وقت گیر است او را از دوش من به زمین انداختند و رها کردند چند روز بعد وقتی اسرا آزاد شدند و به صحنه درگیری بازگشتند اثری از محمد طه و پنج شهید دیگر نبود دقیقا اتفاقی بود که محمد طه شب قبل در خواب خود دیده بود و در وصیت نامه خود ذکر کرده بود. محمدطه در ۱۸/۱/۱۳۹۶ در حلب سوریه به شهادت رسید. اکنون با گذشت ۲۱ ماه از این حادثه تلخ هنوز شهید محمد طه و پنج شهید دیگر مفقودالاثر می باشند و هیچ اثری از آنان پیدا نشده است. طبق پرسش هایی که شد هیچ نیروی خودی به صحنه درگیری نرفته بود و اجساد را منتقل نکرده بودند بنابراین متوجه شدیم که داعش جنازه ها را برده است.
خواب شهید محمدطه
در خواب دیدم که به همراه همرزمم در بین الحرمین هستیم در روبه رو حرم امام حسین (ع) و پشت سرمان آقا ابالفضل(ع) بود. دلمان برای مظلومیت آن ها می سوخت و به هم می گفتیم که اگر آن زمان بودیم حتما هر دو به کمک آن ها می شتافتیم و اماممان را تنها نمی گذاشتیم نمی دانم که یکدفعه چه شد کاروانی را دیدم که از ما دور می شد. کاروان همانند کاروان اسرا بود. عده ای زن، در غل و زنجیر در محاصره لشکری ظالم از ما دور می شدند اما نمی دانم چرا دوستم و چند همرزم دیگر نیز در غل و زنجیر و دهان بسته میان آن ها بودند خودم را دیدم که انگار بیهوش و زخمی بر روی دوش دوست همرزمم بودم کاروان در پشت تپه ای ناپدید شد و سرم را که چرخاندم شهیدانی شبیه به شهدای کربلا را بر روی زمین و میان بین الحرمین دیدم همه بی سر بودند اما نمی دانم که چرا من نیز میان آن ها بودم و تکان نمی خوردم مطمئن هستم آن شهیدان شهیدان دشت کربلا و آن اسیران نیز اهل بیت امام حسین(ع) بودند و دوست همرزمم را دست و پا بسته و دهان بسته همراه اسیران دیدم و من هم میان شهیدان افتادم و جا ماندم آرزو دارم زخم ها و جراحت هایم را با خون گلوی امام حسین(ع) غسل دهند.
فرازی از وصیت نامه شهید
آرزو دارم مانند حضرت فاطمه الزهرا(س) و بسیاری از شهیدان مفقودالاثر دیگر گمنام شوم و خالصانه به خدمت خدا و اهل بیت (ع) برسم.
وی تمام وسائل خود را از قبیل لباس ها و کفش ها و وسایل تفریحی و غیره را به یتیم خانه ای در لبنان بخشید و چیزهایی که از او برای همرزمش باقی ماند (چفیه، پلاک، قرآن، تسبیح، پرچم، انگشتر و خاک تربت) که از پدر شهیدش به ا و رسیده بود.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

معماران بزرگ متولد نمی شوند بلکه ساخته می شوند

به گزارش هفته نامه افق کویر؛ رویکرد طراحی‌های