شمع

از غم خانه ی دنیا چه پریشان بودم
روز و شب در صدد نسخه و درمان بودم
می شدم از طرف دکتر هر نسخه جواب
سر به بالین غم و خسته و بی جان بودم
یک شب از این همه درماندگی و قهر دوا
من به دریای دلم غرقه ی طوفان بودم
خواب دیدم که به گلزار پر از سرو و چمن
هم نوا با غزل مرغ سحر خوان بودم
یار امد چه خوش از قصه ی عشقی ز خدا
گفت انگه که خوش از عطر گلستان بودم
باراله می دهد از درد خودش بر دل دوست
در غم و درد از ان دوست نمایان بودم
بعد از ان خواب گشودم ز فرح دیده ی جان
چون خوش از دیده ی دل شاد و درخشان بودم
پا نهادم ز یقین بر سر ان ضعف گزاف
سرخوش از ذکر توانایی به سامان بودم
پرده ی تار ندیدن زده ام چنگ تلاش
من پر از رایحه ی رحمت و ایمان بودم
اتش عشق به معبود کشد شعله ز دل
من چو از عشق خدا (شمع) فروزان بودم
اکرم امیدی

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

سارقان حرفه‌ای در بافق دستگیر شدند

به گزارش هفته نامه افق کویر به نقل