داروغه جدید افسار کار را بدست گرفت!

«جارچی» در «معدن آباد» جولان می داد که ایهاالناس! داروغه عوض شد و داروغه جدید افسار کار را بدست گرفته است. جارچی بلند گفت: آسوده باشید که داروغه جدید قبراق و سرحال در پی دزدان می گردد و به بند کردن آنها! «ممل» گفت: به امید خدا، این داروغه جدید عزم جزم کرده که سارقان را در بند کرده گوسفند ربایان را به حبس انداخته و افیون داران را به چهارمیخ کشد. آسوده دارید و دل قوی که داروغه بیدار است . ممل به حرف های جارچی گوش می داد و خوشحال که داروغه جدید لااقل می تواند سارق بز «گوش بل ها » و «گیسه ها» را دستگیر کند؟ در همین اثنا «آقاتقی» رسید و دید که ممل گل از گلش شکفته و خوشحال است. آقاتقی به فراست فهمید که خوشحالی ممل از چیست! چون هر وقت به آقاتقی می رسید قصه گوسفند گوش بل خود و گیسه ها را می گفت. آقاتقی گفت: انشاا… به مراد دلت برسی آقاممل! اما باید به داروغه گفت که همه اش این نیست! باید حواسش به جرم و جنایت هم باشد که در آبادی اتفاق می افتد به تصادفات و زد و خورد برخی جوانان ناباب آبادی هم باید پرداخت.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

چرا مسئولین شهرداری به فکر مردم نیستند! بیش