داستانی از امیرکبیردر باب اعسار و افلاس و بدهکاران

در” نوادر الامیر” چنین آمده که یک نفر از کسبه به چند نفر مدیون بود و طلبکار ها از وی سند های معتبر در دست داشتند و آن کاسب در ادای طلب ایشان تعلل می نمود و پس از مدتی ورقه افلاس نامه به مهر مرحوم علیین مکان میرزا ابوالقاسم امام جمعه اعلی ا…مقامه به طلب کاران اظهار نموده و همه را از وصول طلب مایوس کرد و طلب ایشان بالغ بر ۳۰۰۰ تومان بود و نمی توانستند ضرر این مبلغ را بر خود هموار نمایند طلبکار ها که یقین حاصل کرده بودند که کاسب بدهکار با اشتباه کاری و شهود مجعوله این افلاس نامه را به مهر حاج میرزا ابوالقاسم رسانیده لاجرم با هم اتفاق نموده به امیرکبیر متظلم شدند و شرح حال حاجی مدیون را باز گفتند امیر کبیر کاسب را بخواست و به او فرمود این همکار های شما ادعای طلبی از شما دارند و اسناد طلب از شما نشان می دهند که مدتی از وعده آنها گذشته است شما چه می‌گویید؟ کاسب گفت طلب ایشان صحیح است لیکن چه کنم که دارایی من از میان رفته و قوه ادای قرض خویش ندارم امیرکبیر گفت دلیل ورشکستگی و افلاس شما چیست؟ عرض کرد اشخاصی که از حالم اطلاع دارند خدمت آقای حاج میرزا ابوالقاسم شهادت داده و به ثبوت رسیده و حکم افلاس مرا صادره فرموده است آنگاه ورقه افلاس نامه را که به مهر و سجل امام موشح بود تقدیم نمود امیرنظام آن را بگرفت و یکی از ملازمان خویش را بفرستاد تا دفاتر و نوشتجات کاسب مدیون را از حجره تجاری وی بیاوردند و چند کس از تجار و اهل خبره را امر فرمود که دفتر و نوشته جات را تفتیش کنند و هرگاه خسارتی از غرق و حرق و سرقت و غیره به مالیه او وارد آمده است بنمایند پس از رسیدگی عرض کردند در تمام دفاتر و روزنامه جات تجارتی ضرر و خسارتی معلوم نشده است امیرکبیر فرمود که ۳ هزار تومان طلب طلبکار ها را از خزانه بدادند آنگاه به کاسب بدهکار روی کرده گفت وجود رعیتی مانند تو که بلاجهت ورشکسته و بدون سبب مالیه خود و مردم را تلف کرده است، برای دولت و ملت مضر و موجب زحمت است، و میر غضبی را طلب کرده فرمود این حاجی را به سبزه میدان ببر و در پای قاپوق از زندگی جهان فانی راحتش کن جلاد دست حاجی ( کاسب ) را گرفته حرکت داد که ببرد اولاد و اقربا و دوستان حاجی که در اطراف دیوان خانه متدرجاً آمده و نگران بودند که واقعه به کجا منتهی می‌شود از حکم امیرکبیر آگاه شده و با دهشت و وحشتی مالاکلام جمع آمده و جلاد را به التماس نگاه داشتند تا امیر نظام را دیده و قتل کاسب را به دادن طلب موقوف دارند و چند نفر از بزرگان ایشان پیش آمده به امیر عرض کردند که ما هر قدر امر بفرمایید از خودمان وجه نقد تقدیم می‌کنیم که کاسب را نکشید و به ما ببخشید امیرنظام فرمود از شما دیناری برای خلاصی او قبول نمیکنم مگر آنکه خود کاسب مالیه و ثروت خویش را بروز داده و قرض خود را از مال شخص خویش بپردازد و کاسب که از حیات خود بطور قطع مایوس شده بود با لکنت زبان و لرزش اعضا و ارکان عرض کرد چنین می کنم امیرنظام او را پیش طلبیده و شروع به پرسش نمود تا تمام ثروت حاجی را تماماً و کمالاً از دفاتر و اسناد او به دست آورد و او را با مامور امنیتی خود فرستاده تا ۳۰۰۰ تومان زر مسکوک بیاورده تسیلم خزانه نمودند آنگاه امیرکبیر اسناد دارایی کاسب را با افلاس نامه به یک نفر بداد و فرمود کاسب را با خود به منزل آقای امام جمعه ببر و عرض کن با این اسنادی که از حاجی بروز کرده و با ثروتی که داشته است جنابعالی ورقه ی افلاس نامه مهر و مسجل فرموده به او داده‌اید که اسباب تضییع ۳ هزار تومان یا بیشتر از مردم بیچاره شود و حقوق جمعی به واسطه خط و مهر آقا پایمال گردد و البته خواهند فرمود که پیش من اشتباه کاری نموده اند. من هم تصدیق می‌کنم و می‌گویم در محضری که بشود اشتباه کاری نمود لیاقت محاکمه نخواهد داشت و علیهذا ایشان به جز نماز جماعت که در مسجد سلطانی می‌خوانند، من بعد حق هیچ قسم مداخله در محاکمات و فصل خصومت نخواهند داشت.

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

جاری شدن سیلاب و مسدود شدن برخی از جاده‌های استان یزد

به گزارش هفته نامه افق کویر به نقل