بلاخره دستمان روغنی خواهد شد

در قهوه خانه آبادی خبر مهم این بود که بلاخره رئیس معدن آباد گفته است که ایهاالناس! بیایید و مطالبات خود را از ما بستانید که حساب ما پر از پول شده است!
«مشهدی قنبر» که سینی چای را جلو مشتری ها می گذاشت وسط حرف ها می آمد و می گفت: بارک ا… به رئیس معدن آباد که حالا یادش افتاده بدهی هم دارد!
«قربانعلی» هم پکی به قلیان زد و گفت حتما بالایی ها سیر شدند که تتمه ایی برای رئیس معدن آباد به جا گذاشته اند!
«صفرعلی» هم کیسه چپقش را درآورد و توتون سر چپقش را عوض کرد و گفت: حالا چقدری هست؟ به چند تا از طلبکاران می رسد؟
خلاصه هر کس نقلی و صحبتی داشت؛ ولی همه می گفتند خدا را شکر! بالاخره «دستمان روغنی خواهد شد.»

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

چرا مسئولین شهرداری به فکر مردم نیستند! بیش