دو برادر که شیاد بودند

دو برادر که کلاهبردار بودند برای خودشان شیوه های خاصی برای کلاهبرداری داشتند .
یکی از روش‌های آنها دون پاشیدن برای قربانی بود . بدین معنا که از مدت ها قبل لاف دوستی با ( قربانی ) را میزدند و با جلب اعتماد ایشان هر بلایی می خواستن سرش می آوردند .
در یکی از پرونده ها رییس بانکی آمد و قصد داشت سند منزل خودش رو برای یکی از این برادرها وثیقه بذاره . از رییس بانک سوال کردم شما که آدم شاغل و محترمی هستی چه صنمی با این کلاهبردار ها داری ؟ گفت چند وقت پیش این دو برادر آمدن و با من طرح دوستی ریختند . به من پیشنهاد یک تجارتی را دادن و برای اون کار تقاضای ۵۰ میلیون تومان ( سال ۸۴ ) ضمانت نامه ی بانکی کردن . من هم از روی اعتماد، همینجوری و بدون گرفتن وثیقه بهشون ضمانت نامه بانکی دادم و قرار بود که اینها هم قبل از سررسید ضمانت نامه، مبلغ را به حسابشان واریز کنند . الان که موعد پر کردن حسابشان برای تامین وجه ضمانت نامه ی بانکی شد طفره می روند و از اون طرف هم اون شرکت تقاضای پولش رو کرده و منم مجبور به پرداخت هستم و آبروی سی ساله ی بانکی ام در خطره ؛ برای همین مجبورم کردن براشون سند بذارم تا اون پنجاه میلیون تومن رو بدن .
بهش گفتم سندت رو برای این شخص گرو نذار چرا که اون پنجاه میلیون تومن رو که نمیده هیچ؛ خونه ات هم به نفع دولت ضبط میشه و اینا خودشون رو معرفی نمی کنند . لااقل برو یه چکی چیزی ازشون بگیر که بعدا مدرکی داشته باشی . رفت و فردا برگشت و گفت اینا راضی نمیشن چک بدن و منم مجبورم بهشون اعتماد کنم . سندش رو گروه گذاشت و به برکت جرائم دیگه ای که همین متهم داشت دوباره دستگیر شد و بلافاصله این رییس بانک محترم اومد و سندش رو آزاد کرد ولی از سرنوشت اون ضمانت نامه و اینکه اینا حاضر شدند پولش رو بدن یا نه بی خبرم .
یکی دیگر از شگردهای این دو برادر این بود که معامله میکردند و خیلی شیک و مجلسی پول طرف رو نمیدادن .
نمونه اش این بود که این دو برادر کلاهبردار، حاصل عمر دو تا برادر که یک زمین نیمه ساخته بود رو خریدند .
بردنش دفتر خونه و گفتن سند رو امضاء کن تا بریم از تو ماشین پول ( یا چک ) رو بهت بدیم .
فروشندگان سند رو امضاء کردن و اقرار کردن که پول رو کامل گرفتیم و رفتن پایین دیدن خریداران در رفتن . برگشتن دفتر خونه گفتن پولمونو ندادن . دفترخونه هم گفت امضاء کردین تموم شد رفت .
بعد هم دو سه سالی تو دادگاه میرفتن و میومدن تا شاید بتونن معامله رو ابطال کنن .
یه پرونده ی دیگه هم پیشم داشتن . دو برادر آپارتمانی رو به یکی از مسئولین شهر فروختن . این مسئول هم از اون ادمای گرم و سرد کشیده ی روزگار بود که اصلا باورش نمی شد که به این راحتی سرشو کلاه بذارن .
موضوع از این قرار بود که وقتی خونه رو میخرید بهش گفته بودن خونه تو رهن بانکه و فقط دو میلیون تومن به بانک بدهکاره .
تو سند هم به عدد و حروف نوشته بود بیست میلیون ریال .
وقتی رفتن دفترخانه که سند رو انتقال بدن تو استعلام، اداره ی ثبت اعلام کرد دویست میلیون ریال به بانک بدهی داره . سند رو دادیم کارشناسی متوجه شدیم این دوستان عزیز نوشته ی توی سند رو خیلی ماهرانه خراشیده بودند و محو کرده بودن و دویست رو به بیست تغییر داده بودن .
آخرین پرونده ای که ازشون یادم میاد این بود که رفتن یه معامله ای کردند و چیزی رو فروختن و بابت ثمن معامله چک گرفتند .
چند وقت بعد رفتن به خریدار گفتن ما نیاز شدید به پول داریم . زحمت بکش درصدی از طلب مارو کم کن بقیه ی پول مارو بده .
پول رو گرفتن و چک رو پس دادن . سر موعد چک، صاحب چک دید چکش برگشت خورده . رفت بانک چک رو نشون داد و گفت که چک دست منه چطور برگشت خورده . نگاه کردن دیدن چکی که دست خریدار هست کپی رنگی اصل چکه که با اصل فرقی نداره .
جالب اینجاست که این دو برادر یه فامیل بزرگتر از خودشون داشتن که استادشون تو این شیوه از کلاهبرداری بود .

خاطره از قاضی محترم بازنشسته
جناب آقای موسوی (رئس شعبه ۱۰۹۹تهران)

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

چرا مسئولین شهرداری به فکر مردم نیستند! بیش