شمع

این نوای مکتب است یا طبل جنگ
نام و درسی از ادب یا نام و ننگ
ای دبیرم پس چرا پرپر شدی
همنشین با لاله ی احمر شدی
دانش آموزی ز عشقش با خدا
پیشه یدخود کرد راه جبهه را
بعثی سفاک چون از ره رسید
لاله و آلاله را در خون کشید
در نبرد مردان ما چون خنجرند
در حماسه هم نوای لشکرند
در شلمچه قادسیه هر کجا
در درون دل ندارد جز خدا
تا به فکه با شهادت پر زدند
بر سپاه بعثیان خنجر زدند
در هویزه پیکر پاک شهید
سرمه ی چشمان من خاک شهید
در کمیل و در کنار کرخه رود
نوجوانی در نماز و در سجود
با دبیر و علم و دانش با قلم
می زنم آتش به جان هر ستم
کربلا دیدم به ایران جبهه ها
تشنه ی دین لاله ها وآلاله ها
در هوای گرم آن آبی نبود
زین عطش بر چشمشان خوابی نبود
پر زدند با بال بسته زیر آب
می ستایم همت غواص ناب
آن اسیران هم نوای زینبند
زین اسارت آشنای زینبند
لاله گون گردیده رخسارت شهید
آتشی از عشق تو در جان دمید
تا بسوزد (شمع) در راه وطن
آرزو دارد شود گلگون کفن
اکرم امیدی (شمع)

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

چرا مسئولین شهرداری به فکر مردم نیستند! بیش