شمع

در حصار غم خدایی می کنم
عشق را رنگی صفایی می کنم
در جهان و زندگی با سوز دل
عاشقی را هم گدایی می کنم
در کنار اشک و غم این عشق را
در نوایش بی نوایی می کنم
زندگی گر لحظه ای بی عشق شد
سوی آن عزم جدایی می کنم
غصه ها در عشق و من با عشق هم
با خود غم اشنایی می کنم
هم قدم با عشق چون گامی زنم
در سرم فکر رهایی می کنم
من دلم از عاشقی آواره گشت
گوشه ی میخانه جایی می کنم
می شوم دل تنگ چون از دوری اش
با غزل عاشق سرایی می کنم
(شمع) را پرسیدم از عشق و سرود
سوی آتش رهنمایی می کنم

اکرم امیدی

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

صدای افق

چرا مسئولین شهرداری به فکر مردم نیستند! بیش